با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Candy

ˈkændi ˈkændi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    candied
  • شکل سوم:

    candied
  • سوم شخص مفرد:

    candies
  • وجه وصفی حال:

    candying
  • شکل جمع:

    candies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun A2
    آبنبات، نبات، خروس قندی (و مشابه آن)
    • - Too much candy and sweets will ruin your teeth.
    • - آبنبات و شیرینی زیاد دندانت را خراب می‌کند.
  • verb - transitive
    (مجازی - سخن و نوشته) خوش الحان کردن، شکرین کردن، شیرین سخنی کردن
    • - some of Sa'di's candied poems
    • - برخی از اشعار شیرین سعدی
  • verb - transitive
    شیرین کردن
  • verb - transitive
    (برای حفظ از فساد یا شیرین سازی و غیره) در شکر پختن (مثل مربا)
  • verb - intransitive
    نباتی کردن، (مانند شکر) بلوره کردن، شکرسان کردن یا شدن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد candy

  1. noun confection
    Synonyms: bonbon, confectionery, confit, hokum, jawbreaker, sweet, sweetmeat

ارجاع به لغت candy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «candy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/candy

لغات نزدیک candy

پیشنهاد بهبود معانی