Bonbon

ˈbɒnbɒn ˈbɒnbɒn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
شیرینی، آب‌نبات فرنگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bonbon

  1. noun
    Synonyms: candy, caramel, confetti, cream, dainty, sweet

ارجاع به لغت bonbon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bonbon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bonbon

لغات نزدیک bonbon

پیشنهاد بهبود معانی