با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Stagnate

ˈstæɡneɪt stæɡˈneɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive
    راکد شدن، راکد ماندن، از جنبش ایستادن، بی‌حرکت شدن، گندیده شدن
    • - Water that stagnates will become foul.
    • - آبی که راکد باشد، گندیده می‌شود.
    • - a stagnating mind
    • - مغز غیرفعال
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stagnate

  1. verb deteriorate by lack of action
    Synonyms: constipate, decay, decline, fester, go to seed, hibernate, idle, languish, lie fallow, not move, putrefy, rot, rust, stall, stand, stand still, stifle, stultify, trammel, vegetate
    Antonyms: grow, strengthen

ارجاع به لغت stagnate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stagnate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stagnate

لغات نزدیک stagnate

پیشنهاد بهبود معانی