فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Stagnate

ˈstæɡneɪt stæɡˈneɪt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

راکد شدن، راکد ماندن، از جنبش ایستادن، بی‌حرکت شدن، گندیده شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Water that stagnates will become foul.

آبی که راکد باشد، گندیده می‌شود.

a stagnating mind

مغز غیرفعال

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stagnate

  1. verb deteriorate by lack of action
    Synonyms:
    decay decline rot rust languish idle stifle fester stall stand still stand vegetate go to seed hibernate lie fallow not move putrefy constipate stultify trammel
    Antonyms:
    strengthen grow

ارجاع به لغت stagnate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stagnate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stagnate

لغات نزدیک stagnate

پیشنهاد بهبود معانی