آخرین به‌روزرسانی:

Fester

ˈfestər ˈfestə

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb

چرک، فساد، چرک کردن، گندیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The wound became inflamed and festered.

زخم متورم شد و چرک کرد.

Carcasses of horses were festering in the battlefield.

لاشه‌های اسبان در میدان جنگ می‌پوسیدند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Comradeship can fester into hatred.

رفاقت می‌تواند به تنفر بینجامد.

resentment that festered until it broke out in violence

خشمی که به وخامت گرایید و به صورت خشونت متجلی شد

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fester

  1. verb intensify; become inflamed
    Synonyms:
    aggravate irk chafe rankle smolder canker gall ulcerate ulcer suppurate gather decay rot putrefy blister maturate
    Antonyms:
    get better heal lessen dissipate

ارجاع به لغت fester

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fester» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fester

لغات نزدیک fester

پیشنهاد بهبود معانی