چرک، فساد، چرک کردن، گندیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The wound became inflamed and festered.
زخم متورم شد و چرک کرد.
Carcasses of horses were festering in the battlefield.
لاشههای اسبان در میدان جنگ میپوسیدند.
Comradeship can fester into hatred.
رفاقت میتواند به تنفر بینجامد.
resentment that festered until it broke out in violence
خشمی که به وخامت گرایید و به صورت خشونت متجلی شد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fester» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fester