فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Rankle

ˈræŋkl ˈræŋkl

معنی و نمونه‌جمله

verb - intransitive

چرک نشستن، چرک جمع کردن، جان‌گداز بودن، جانسوز بودن، عذاب دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Their indifference rankled him.

بی‌اعتنایی آنان او را دل چرکین کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rankle

  1. verb annoy, irritate
    Synonyms:
    bother irritate vex pester harass aggravate anger plague chafe irk exasperate rile get one’s goat pain inflame torment nettle gall hurt fret obsess embitter fester mortify
    Antonyms:
    please delight make happy

ارجاع به لغت rankle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rankle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rankle

لغات نزدیک rankle

پیشنهاد بهبود معانی