آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Ransom

ˈrænsm ˈrænsm

شکل جمع:

ransoms

معنی ransom | جمله با ransom

noun verb - transitive

فدیه، خون‌بها، غرامت جنگی، جزیه، آزادی کسی یا چیزی را خریدن، فدیه دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Kidnappers have demanded a ransom of two million dollars.

آدم‌ربایان باجی به مبلغ دو میلیون دلار مطالبه کرده‌اند.

to pay ransom

باج دادن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The ransom (money) was placed in an envelope.

باج را در یک پاکت گذاشتند.

The old merchant ransomed the captives.

بازرگان پیر با دادن باج اسیران را رهانید.

a ransomed soul

روح از گناه رهانیده

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد ransom

  1. noun blackmail money paid for return of possession or person
  1. verb pay blackmail money for return of possession or person
    Synonyms:
    release free save rescue recover redeem regain liberate extricate deliver set free repurchase buy out emancipate unchain unfetter buy freedom of obtain release of pay for release of reprise manumit

سوال‌های رایج ransom

شکل جمع ransom چی میشه؟

شکل جمع ransom در زبان انگلیسی ransoms است.

ارجاع به لغت ransom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ransom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ransom

لغات نزدیک ransom

پیشنهاد بهبود معانی