شکل جمع:
ransomsفدیه، خونبها، غرامت جنگی، جزیه، آزادی کسی یا چیزی را خریدن، فدیه دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Kidnappers have demanded a ransom of two million dollars.
آدمربایان باجی به مبلغ دو میلیون دلار مطالبه کردهاند.
to pay ransom
باج دادن
The ransom (money) was placed in an envelope.
باج را در یک پاکت گذاشتند.
The old merchant ransomed the captives.
بازرگان پیر با دادن باج اسیران را رهانید.
a ransomed soul
روح از گناه رهانیده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ransom» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ransom