Ransom

ˈrænsm ˈrænsm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ransoms

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
فدیه، خون‌بها، غرامت جنگی، جزیه، آزادی کسی یا چیزی را خریدن، فدیه دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Kidnappers have demanded a ransom of two million dollars.
- آدم‌ربایان باجی به مبلغ دو میلیون دلار مطالبه کرده‌اند.
- to pay ransom
- باج دادن
- The ransom (money) was placed in an envelope.
- باج را در یک پاکت گذاشتند.
- The old merchant ransomed the captives.
- بازرگان پیر با دادن باج اسیران را رهانید.
- a ransomed soul
- روح از گناه رهانیده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ransom

  1. noun blackmail money paid for return of possession or person
    Synonyms: bribe, compensation, deliverance, expiation, liberation money, payment, payoff, price, redemption, release, rescue
  2. verb pay blackmail money for return of possession or person
    Synonyms: buy freedom of, buy out, deliver, emancipate, extricate, free, liberate, manumit, obtain release of, pay for release of, recover, redeem, regain, release, reprise, repurchase, rescue, save, set free, unchain, unfetter

ارجاع به لغت ransom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ransom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ransom

لغات نزدیک ransom

پیشنهاد بهبود معانی