گذشتهی ساده:
bribedشکل سوم:
bribedسومشخص مفرد:
bribesوجه وصفی حال:
bribingشکل جمع:
bribesرشوه دادن
He tried to bribe the judge.
کوشید به قاضی رشوه بدهد.
The company attempted to bribe the inspector.
این شرکت تلاش کرد به بازرس رشوه بدهد.
رشوه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The employee admitted that he had been receiving bribes.
کارمند اعتراف کرد که رشوه میگرفته است.
The police officer was accused of taking a bribe.
این افسر پلیس به دریافت رشوه متهم بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bribe» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bribe