امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Square

skwer skweə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    squared
  • شکل سوم:

    squared
  • سوم‌شخص مفرد:

    squares
  • وجه وصفی حال:

    squaring
  • شکل جمع:

    squares
  • صفت تفضیلی:

    squarer
  • صفت عالی:

    squarest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb countable A2
چهارگوش، مربع، مجذور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Push square pegs into round holes.
- میخ‌های چوبی چهارگوش را در سوراخ‌های گرد فروکن.
- a square tower
- برج چهارگوش
- We sell round bars and squares.
- میله‌های گرد و چهار‌گوش می‌فروشیم.
- a man of square shoulders
- مرد چهار شانه
- a square jaw
- فک مربع
- ten square meters
- ده متر مربع
- square kilometer
- کیلومتر مربع
- a square of cloth
- یک تخته پارچه
- Nine is the square of three.
- 9 مجذور 3 است.
- Pari cut the cake into a few squares.
- پری کیک را به چند مکعب برید.
- butter squares
- قالب‌های کره
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
میدان
adjective
منصفانه، درست، بی‌طرفانه
- I have always treated them square.
- همیشه با آن‌ها منصفانه رفتار کرده‌ام.
- He wanted to do the square thing.
- او می‌خواست درست عمل کند.
- He was square in all his dealings.
- در کلیه‌ی معاملاتش امانت را رعایت کرد.
adjective
مساوی، دقیق
- to make an account square
- حساب را موازنه کردن
adjective
رضایتبخش، کافی
adjective
درست و حسابی، بی‌شائبه، بی چون و چرا
- a square meal
- یک خوراک درست و حسابی
verb - transitive
چهارگوش کردن، مربع کردن
- to square a rod
- میله‌ای را چهارگوش کردن
verb - transitive
صاف کردن، مساوی کردن، تسویه کردن
- to square the score of a game
- امتیازهای دو طرف مسابقه را برابر کردن
- to square accounts
- حساب‌ها را تسویه کردن
- to square a surface with a straight edge
- سطح چیزی را با شمشه صاف کردن
- to square a statement with the facts
- اظهاری را با واقعیات مطابق کردن
- to square oneself with another
- به حساب کسی رسیدن
- to square one's shoulders
- شانه‌های خود را صاف نگه‌داشتن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد square

  1. adjective honest, genuine
    Synonyms:
    aboveboard decent equal equitable ethical even fair fair-and-square impartial impersonal just nonpartisan objective on-the-level sporting sportspersonlike straight straightforward unbiased unprejudiced upright
    Antonyms:
    deceiving dishonest fake
  1. adjective four-sided
    Synonyms:
    boxlike boxy equal-sided equilateral foursquare orthogonal quadrate quadratic quadratical rectangular rectilinear right-angled squared squarish
  1. adjective old-fashioned, conventional
    Synonyms:
    behind the times bourgeois button-down conservative dated orthodox out-of-date straight strait-laced stuffy
    Antonyms:
    current in vogue new popular stylish
  1. noun person who is old-fashioned, conventional
    Synonyms:
    antediluvian conservative diehard fuddy-duddy reactionary stick-in-the-mud traditionalist
  1. noun municipal park
    Synonyms:
    area center circle common green plaza space village green
  1. verb correspond, agree
    Synonyms:
    accord balance check out coincide conform dovetail fit fit in gee harmonize jibe match reconcile tally
    Antonyms:
    disagree
  1. verb pay off, satisfy
    Synonyms:
    balance bribe buy buy off clear clear off clear up corrupt discharge fix have liquidate make even pay pay up quit rig settle tamper with
    Antonyms:
    owe
  1. verb adapt, regulate
    Synonyms:
    accommodate adjust align conform even up fit level quadrate reconcile suit tailor tailor-make true

Phrasal verbs

  • square away

    سر و سامان دادن

    (در مشت‌زنی) گارد گرفتن، حالت دفاعی گرفتن

  • square off

    (به‌ویژه در مشت‌زنی) حالت تدافعی یا تهاجمی به خود گرفتن، گارد گرفتن

  • square up

    1- (حساب را) تسویه کردن، کاری را فیصله دادن 2- حالت مخالفت به خود گرفتن، خود را برای زد و خورد جمع و جور کردن

Collocations

  • on the square

    1- عمود (بر چیزی)، در حالت 90 درجه 2- (عامیانه) منصفانه، صادقانه

  • out of square

    1- غیرعمود، مایل، کمتر از 90 درجه 2- (عامیانه) ناجور، ناسازگار، نامتوافق، نامنظم

  • square the circle

    1- (در هندسه‌ی اقلیدسی غیر‌ممکن است) دایره را تربیع کردن 2- کار ظاهراً غیر‌ممکن را انجام دادن، به کار غیر‌ممکن پرداختن

  • fair and square

    صادقانه و خالصانه، بی‌شیله‌پیله، جوانمردانه، عادلانه و منصفانه، در کمال درستی و صداقت، درست و قانونی

Idioms

  • on the square

    1- عمود (بر چیزی)، در حالت 90 درجه 2- (عامیانه) منصفانه، صادقانه

  • out of square

    1- غیرعمود، مایل، کمتر از 90 درجه 2- (عامیانه) ناجور، ناسازگار، نامتوافق، نامنظم

  • square oneself

    (عامیانه) اشتباه خود را جبران کردن، خسارت دادن، پوزش خواستن

  • square the circle

    1- (در هندسه‌ی اقلیدسی غیر‌ممکن است) دایره را تربیع کردن 2- کار ظاهراً غیر‌ممکن را انجام دادن، به کار غیر‌ممکن پرداختن

  • fair and square

    صادقانه و خالصانه، بی‌شیله‌پیله، جوانمردانه، عادلانه و منصفانه، در کمال درستی و صداقت، درست و قانونی

  • back to square one

    سر خانه‌ی اول برگشتن، از اول شروع کردن، به نقطه‌ی شروع برگشتن

سوال‌های رایج square

معنی square به فارسی چی میشه؟

کلمه "square" در زبان انگلیسی به معنای "مربع" است و به شکل هندسی اشاره دارد که چهار گوشه و چهار ضلع برابر دارد. اما این کلمه در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای متنوعی دارد که در ادامه به بررسی آن‌ها می‌پردازیم.

معانی هندسی

مربع یک شکل هندسی است که در آن تمام اضلاع برابر و زاویه‌ها ۹۰ درجه هستند. مربع یکی از اشکال خاص مستطیل‌ها و همچنین یک نوع خاص از ذوزنقه است. مساحت مربع با استفاده از فرمول \( A = a^2 \) محاسبه می‌شود که در آن \( A \) مساحت و \( a \) طول یک ضلع مربع است.

ویژگی‌ها و نکات جالب

- نسبت ابعاد: نسبت ابعاد مربع ۱:۱ است، به این معنا که طول و عرض آن برابر است. این ویژگی باعث می‌شود که مربع به عنوان یک شکل متوازن و متقارن در نظر گرفته شود.

- کاربرد در ریاضیات: مربع به عنوان یک عدد کامل در ریاضیات شناخته می‌شود. به عنوان مثال، ۱، ۴، ۹، ۱۶ و غیره، همگی اعداد مربعی هستند زیرا می‌توانند به صورت \( n^2 \) (جایی که \( n \) یک عدد صحیح است) بیان شوند.

- فنون طراحی: در طراحی گرافیک و معماری، مربع به عنوان یکی از اشکال پایه و کلیدی در طراحی استفاده می‌شود. استفاده از مربع در طراحی باعث ایجاد حس تعادل و استحکام می‌شود.

معانی غیرهندسی

کلمه "square" همچنین در زبان انگلیسی معانی دیگری دارد:

- مربع به عنوان یک صفت: به عنوان صفت، "square" می‌تواند به معنای "مستقیم" یا "صریح" باشد. برای مثال، در عباراتی مانند "square deal" به معنی معامله‌ای عادلانه است.

- مربعی در فرهنگ لغت: در اصطلاحات عامیانه، "square" ممکن است به فردی اشاره کند که بسیار جدی و رسمی است یا از نظر اجتماعی محافظه‌کار است. به عنوان مثال، "He is such a square" به معنای این است که فرد از نظر اجتماعی خیلی منعطف نیست.

- مربوط به موسیقی و هنر: در موسیقی، "square dancing" نوعی رقص است که معمولاً با گروهی از افراد انجام می‌شود و در آن افراد در یک مربع قرار می‌گیرند. این نوع رقص در فرهنگ‌های مختلف محبوب است.

کاربردهای روزمره

در زندگی روزمره، از مربع‌ها در طراحی و معماری، نشانه‌گذاری و نقشه‌کشی، و حتی در فناوری‌های دیجیتال مانند طراحی وب و برنامه‌نویسی استفاده می‌شود. همچنین، مربع‌ها در بازی‌های ویدئویی و طراحی بازی‌ها به عنوان واحدهای اصلی برای ایجاد سطوح و محیط‌ها استفاده می‌شوند.

ارجاع به لغت square

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «square» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/square

لغات نزدیک square

پیشنهاد بهبود معانی