فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Coincide

ˌkoʊɪnˈsaɪd ˌkəʊənˈsaɪd

گذشته‌ی ساده:

coincided

شکل سوم:

coincided

سوم‌شخص مفرد:

coincides

وجه وصفی حال:

coinciding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive C2

هم‌زمان بودن، باهم روی دادن، منطبق شدن، در یک زمان اتفاق افتادن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Khoozestan's western boundary coincides with Arvand Rood's course.

مرز غربی خوزستان منطبق با کرانه‌ی اروندرود است.

This year Nowruz coincides with a day of martyrdom.

امسال نوروز با یک روز شهادت مصادف شده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Our arrival coincided with her departure.

ورود ما با عزیمت او هم‌زمان بود.

Our interests coincide.

علایق ما شبیه است.

The political ideas of that (married) couple coincide completely.

عقاید سیاسی آن زن و شوهر کاملاً متوافق‌اند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد coincide

  1. verb go along with; coexist
    Synonyms:
    agree match equal correspond accompany harmonize synchronize sync concur accord tally jibe square go along with acquiesce be concurrent be the same occur simultaneously concert come about befall eventuate identify quadrate
    Antonyms:
    disagree differ deviate clash mismatch

ارجاع به لغت coincide

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coincide» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/coincide

لغات نزدیک coincide

پیشنهاد بهبود معانی