گذشتهی ساده:
coincidedشکل سوم:
coincidedسومشخص مفرد:
coincidesوجه وصفی حال:
coincidingهمزمان بودن، باهم روی دادن، منطبق شدن، در یک زمان اتفاق افتادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Khoozestan's western boundary coincides with Arvand Rood's course.
مرز غربی خوزستان منطبق با کرانهی اروندرود است.
This year Nowruz coincides with a day of martyrdom.
امسال نوروز با یک روز شهادت مصادف شده است.
Our arrival coincided with her departure.
ورود ما با عزیمت او همزمان بود.
Our interests coincide.
علایق ما شبیه است.
The political ideas of that (married) couple coincide completely.
عقاید سیاسی آن زن و شوهر کاملاً متوافقاند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «coincide» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/coincide