امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Eventuate

ɪˈventʃuːˌeɪt ɪˈventjʊeɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

verb - intransitive
منجر شدن، منتج شدن، نتیجه دادن، درآمدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- His illness eventuated in death.
- بیماری او به مرگ انجامید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد eventuate

  1. verb be a consequence
    Synonyms:
    be consequent befall come about come to pass end ensue eventualize follow happen issue occur result stop take place terminate
    Antonyms:
    cause

ارجاع به لغت eventuate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «eventuate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/eventuate

لغات نزدیک eventuate

پیشنهاد بهبود معانی