گذشتهی ساده:
happenedشکل سوم:
happenedسومشخص مفرد:
happensوجه وصفی حال:
happeningروی دادن، رخ دادن، اتفاق افتادن، شدن، صورت گرفتن، واقع شدن
Earthquakes rarely happen in that country.
در آن کشور زلزله بهندرت روی میدهد.
I turned the switch, but nothing happened.
سویچ را زدم؛ ولی هیچ اتفاقی نیفتاد.
What will happen if I don't go?
اگر نروم چه خواهد شد؟
No success in life merely happens.
هیچ موفقیتی در زندگی بیدلیل روی نمیدهد.
I was hoping that no passerby would happen along the alley.
امیدوار بودم که اتفاقاً سروکله رهگذری در کوچه پیدا نشود.
He happened on a cottage hidden in the forest.
او به کلبهای برخورد که در جنگل از نظر پنهان بود.
تصادفاً برخورد کردن، پیشامدکردن، ناگهان رخ دادن، رخ دادن، (برحسب اتفاق) روی دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I happened to find it.
اتفاقی آن را پیدا کردم.
As it happens, I have the book right here.
تصادفی کتاب را همینجا (در اختیار) دارم.
He happens to be a rich man.
از قضا او مرد پولداری است.
اتفاقی ملاقات کردن یا پیدا کردن
قسمت (کسی) بودن، به سر کسی آمدن، (برای کسی) رخ دادن، اتفاقی بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «happen» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/happen