آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Chance

    tʃæns tʃɑːns

    گذشته‌ی ساده:

    chanced

    شکل سوم:

    chanced

    سوم‌شخص مفرد:

    chances

    وجه وصفی حال:

    chancing

    شکل جمع:

    chances

    معنی chance | جمله با chance

    noun B1

    بخت، تصادف، شانس، فرصت، مجال، اتفاقی، اقبال، سرنوشت، احتمال، اتفاق

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    to leave things to chance

    کارها را به سرنوشت واگذار کردن

    It was pure chance that led to this discovery.

    صرفاً در اثر بخت و اقبال بود که این اکتشاف به وقوع پیوست.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She has a good chance of winning.

    احتمال برنده شدن او زیاد است.

    What are the chances of his being accepted?

    احتمال قبولی او چقدر است؟

    He put the phone down before I had a chance to answer.

    پیش از آنکه فرصت جواب داشته باشم تلفن را زمین گذاشت.

    The holidays gave him a chance to paint the room.

    تعطیلات به او فرصت داد که اتاق را رنگ بزند.

    the chance encounter of two old friends in the street

    برخورد تصادفی دو دوست قدیمی در خیابان

    Let's chance it.

    بیا آن را به سرنوشت واگذار کنیم.

    Do you know his address by any chance?

    آیا شما نشانی او را بر حسب اتفاق می‌دانید؟

    Chances are she will come today.

    احتمال دارد امروز بیاید.

    Ali too is a candidate, but he does not stand a chance.

    علی هم نامزد (انتخابات) شده است؛ ولی شانسی ندارد.

    He took all the necessary precautions because he didn't want to take any chances.

    چون نمی‌خواست طعمه‌ی تصادفات بشود همه‌ی احتیاط‌های لازم را به عمل آورد.

    verb - intransitive

    اتفاق افتادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    verb - intransitive

    تصادفا روی دادن، پیش آمدن

    I chanced to be there too when she called.

    وقتی که تلفن زد اتفاقاً من هم حضور داشتم.

    verb - transitive

    به خطر انداختن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد chance

    1. adjective accidental, unforeseeable
      Synonyms:
      unforeseen unintentional accidental casual inadvertent unplanned fortuitous lucky fortunate happy incidental contingent at random unlooked for offhand fluky odd adventitious
      Antonyms:
      planned designed foreseeable understood
    1. noun possibility, probability
      Synonyms:
      opportunity likelihood possibility prospect odds opening occasion time scope outlook probability shot look-in fighting chance contingency show fair shake indications liability wager break squeak long shot
      Antonyms:
      certainty assurance plan design scheme law
    1. noun fate, luck
      Synonyms:
      luck fortune fate destiny accident outcome adventure happening hazard gamble risk coincidence break fluke stroke of luck lot odds hit contingency misfortune advantage peril doom casualty haphazard providence kismet future hap bad luck toss-up in the cards even chance lottery cast turn of the cards wheel of fortune throw of the dice way the cookie crumbles luck out good luck peradventure
      Antonyms:
      plan design aim scheme
    1. noun gamble, risk
      Synonyms:
      bet risk wager venture stake hazard speculation try gamble lottery jeopardy raffle craps game throw of the dice fall of the cards
    1. verb risk, endanger
      Synonyms:
      risk endanger try venture hazard gamble jeopardize wager stake plunge attempt speculate roll the dice go out on a limb play with fire run the risk stick one’s neck out tempt fate skate on thin ice cast lots draw lots toss up put it on the line tempt fortune take shot in the dark put eggs in one basket have a fling at wildcat
      Antonyms:
      plan design aim scheme understand
    1. verb happen
      Synonyms:
      happen occur come about transpire go fall out turn up come to pass arrive betide befall fall to one’s lot meet break bump stumble stumble on blunder on hit upon light upon light come off hap luck tumble be one’s fate

    Phrasal verbs

    chance on (or upon)

    برحسب اتفاق یافتن یا ملاقات کردن

    Collocations

    by chance

    تصادفاً، اتفاقی، شانسی، الله‌بختی

    take a chance

    ریسک کردن، شانس خود را امتحان کردن، قمار کردن، به مخاطره انداختن، خطر کردن

    Idioms

    (the) chances are

    احتمال براین است که

    on the chance (or off chance) that

    در صورتی که، به این احتمال که

    stand a chance

    بخت (کاری را) داشتن، شانس (موقعیت) داشتن

    شانس موفقیت یا بردن و غیره را داشتن

    take a chance

    ریسک کردن، شانس خود را امتحان کردن، قمار کردن، به مخاطره انداختن، خطر کردن

    سوال‌های رایج chance

    گذشته‌ی ساده chance چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده chance در زبان انگلیسی chanced است.

    شکل سوم chance چی میشه؟

    شکل سوم chance در زبان انگلیسی chanced است.

    شکل جمع chance چی میشه؟

    شکل جمع chance در زبان انگلیسی chances است.

    وجه وصفی حال chance چی میشه؟

    وجه وصفی حال chance در زبان انگلیسی chancing است.

    سوم‌شخص مفرد chance چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد chance در زبان انگلیسی chances است.

    ارجاع به لغت chance

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «chance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chance

    لغات نزدیک chance

    • - champollion
    • - chanc
    • - chance
    • - chance on (or upon)
    • - chance-medley
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    interceptor into ironically isn't it looks like it takes two to tango item of news I've Jan jat jaw JK jupiter judicable juggler قانون‌گذاری قیمومت غنج ارجاع ارزش‌گذاری ارغنون نصیب نغمه نغمه‌سرا نغمه‌خوان مقننه کارگزاری مغفرت تغافل کامکار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.