آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۹ بهمن ۱۴۰۳

    Casual

    ˈkæʒuəl ˈkæʒuəl

    صفت تفضیلی:

    more casual

    صفت عالی:

    most casual

    معنی casual | جمله با casual

    adjective B1

    غیررسمی، خودمانی (لباس و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    He was wearing a pair of gray casuals.

    او شلوار خاکستری راحت و غیررسمی پوشیده بود.

    a casual atmosphere

    محیط خودمانی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Come to the picnic and wear casual clothes.

    به پیک‌نیک بیا و لباس راحت و خودمانی (آسوده‌وار) بپوش.

    adjective

    بی‌تفاوت، سهل‌انگار (شخص)، سهل‌انگارانه، سرسری، سطحی (رفتار و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    He has been far too casual in his research.

    او در پژوهش خود بیش‌ از اندازه بی‌تفاوت بوده است.

    He had a casual attitude towards his studies

    او نسبت به درسش رویکردی سرسری داشت.

    adjective

    گاه‌به‌گاه، نامرتب، نامداوم، موقتی، بی‌ثبات

    A casual worker.

    کسی که گاه‌به‌گاه کار می‌کند.

    casual labor

    کارگر موقت

    adjective

    اتفاقی، تصادفی، شانسی، بدون برنامه‌ی قبلی، غیرمنتظره

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    a casual visit

    دیدار اتفاقی

    The casual gathering at our friend's house turned into an all-night party.

    دورهمی بدون برنامه‌ی قبلی در خانه‌ی دوستمان به مهمانی شبانه تبدیل شد.

    adjective

    اندک، کم، جزئی

    She wore a casual smile as she greeted her friends.

    او هنگام احوالپرسی با دوستانش لبخندی کم بر لب داشت.

    The casual breeze gently brushed against my face.

    نسیم جزئی به‌آرامی به صورتم خورد.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی کارگر موقت

    The casuals were paid on an hourly basis for their work.

    کارگران موقت برای کارشان به‌صورت ساعتی دستمزد می‌گرفتند.

    The company hired several casuals.

    شرکت چندین کارگر موقت را به کار گرفت.

    noun plural

    پوشاک لباس غیررسمی، لباس خودمانی (casuals)

    men's casuals

    لباس‌های راحت و خودمانی مردانه

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد casual

    1. adjective chance, random
      Synonyms:
      accidental random unexpected unforeseen unplanned occasional impromptu spontaneous uncertain fortuitous contingent erratic irregular infrequent impulsive unintentional by chance incidental extemporaneous extempore offhand improvised fluky adventitious odd serendipitous unpremeditated
      Antonyms:
      planned deliberate premeditated painstaking
    1. adjective nonchalant, relaxed in manner
      Synonyms:
      relaxed easygoing laid-back unconcerned cool informal breezy mellow offhand indifferent loose detached apathetic lackadaisical aloof incurious uninterested withdrawn cursory perfunctory insouciant blasé purposeless remote down home folksy homey unfussy low-pressure pococurante
      Antonyms:
      serious formal

    لغات هم‌خانواده casual

    • noun
      casual, casualness
    • adjective
      casual
    • adverb
      casually

    سوال‌های رایج casual

    صفت تفضیلی casual چی میشه؟

    صفت تفضیلی casual در زبان انگلیسی more casual است.

    صفت عالی casual چی میشه؟

    صفت عالی casual در زبان انگلیسی most casual است.

    ارجاع به لغت casual

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «casual» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/casual

    لغات نزدیک casual

    • - castrato
    • - castro
    • - casual
    • - casual acquaintance
    • - casually
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    conversationalist copilot cornerstone cornstarch eid al-adha eleventh eliot elude emergence emergent empathetic empowerment ethics evan even-tempered پرورش ایاب و ذهاب راسخ رسوخ رشک رشک بردن رعیت رفعت روزن رهگذر زادبوم زرتشت زرشک زرشکی ساروج
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.