آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Infrequent

ɪnˈfriːkwənt ɪnˈfriːkwənt

معنی infrequent | جمله با infrequent

adjective

کم، نادر، کمیاب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

in one of his infrequent trips abroad

در یکی از سفرهای نادر خودش به خارج از کشور

Snow is infrequent in Shiraz.

در شیراز برف نادر است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He visits me infrequently.

او به‌ندرت به ملاقاتم می‌آید.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد infrequent

  1. adjective not happening regularly

ارجاع به لغت infrequent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infrequent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/infrequent

لغات نزدیک infrequent

پیشنهاد بهبود معانی