فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sparse

spɑːrs spɑːs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

کم‌پشت، پراکنده، تنک، گشاد گشاد

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

sparse beard

ریش کم‌پشت

sparse grass

چمن تنک

نمونه‌جمله‌های بیشتر

My hair has become very sparse.

موهای سرم خیلی تنک شده است.

Iceland's sparse population

جمعیت پراکنده ایسلند

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sparse

  1. adjective very few and scattered
    Synonyms:
    rare scarce few and far between uncommon infrequent occasional thin scattered inadequate poor meager scanty skimpy scant spare exiguous sporadic dispersed scrimpy
    Antonyms:
    full plentiful lush

ارجاع به لغت sparse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sparse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sparse

لغات نزدیک sparse

پیشنهاد بهبود معانی