وافر، فراوان، زیاد، سرشار، متعدد
Food was plentiful at the party.
در مهمانی غذا فراوان بود.
The forest was home to a plentiful variety of wildlife.
این جنگل محل زندگی انواع متعددی از حیوانات وحشی بود.
پرمحصول، پربار، حاصلخیز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
plentiful land
زمین حاصلخیز
The farm had a plentiful harvest of fruits and vegetables.
مزرعه دارای برداشت پرباری از میوهها و سبزیجات بود.
a plentiful supply (of something)
مقدار فراوانی (از یک چیز)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «plentiful» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/plentiful