پرزا، حاصلخیز، بارور، نیرومند، پرکار، فراوان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Rabbits are prolific animals.
خرگوش جانور پر زاد و ولدی است.
a prolific writer
نویسندهای با آثار متعدد
a forest that is prolific of pines
جنگلی که درخت کاج بسیار دارد
Iran is prolific of brave people!
ایران پر از اشخاص شجاع است!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «prolific» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prolific