فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Prolific

prəˈlɪfɪk prəˈlɪfɪk

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

پرزا، حاصلخیز، بارور، نیرومند، پرکار، فراوان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Rabbits are prolific animals.

خرگوش جانور پر زاد و ولدی است.

a prolific writer

نویسنده‌ای با آثار متعدد

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a forest that is prolific of pines

جنگلی که درخت کاج بسیار دارد

Iran is prolific of brave people!

ایران پر از اشخاص شجاع است!

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prolific

  1. adjective fruitful, productive
    Synonyms:
    productive fertile rich abundant yielding generative fecund copious profuse luxuriant teeming breeding reproducing spawning swarming bountiful generating proliferant rank reproductive abounding
    Antonyms:
    unproductive unfruitful barren impotent

ارجاع به لغت prolific

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prolific» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prolific

لغات نزدیک prolific

پیشنهاد بهبود معانی