گذشتهی ساده:
rankedشکل سوم:
rankedسومشخص مفرد:
ranksوجه وصفی حال:
rankingشکل جمع:
ranksصفت تفضیلی:
more rankصفت عالی:
most rankرتبه، رجحان، مقام، درجه
Esfahan ranks second amongst Iran's cities.
در میان شهرهای ایران اصفهان مقام دوم را دارد.
Hossein ranked third on the list.
در فهرست اسامی، حسین نفر سوم بود.
ردیف، رده، سلسله، رشته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a rank of marble pillars
یک ردیف ستون مرمر
tall pines whose ranks extended to the mountaintops
کاجهای بلندی که رشتهی آنها تا بالای کوهها ادامه داشت
Men and women were standing in two separate ranks.
مردان و زنان در دو صف مجزا ایستاده بودند.
نیروهای مسلح
to rise from the ranks
از سربازی ارتقا پیدا کردن
درجات، طبقات، صنوف
people of different social ranks
مردم طبقات مختلف اجتماع
privileges of rank
امتیازات طبقاتی
آرایش، صف، سازمان، تشکیلات
The soldiers broke ranks.
سربازان آرایش صفوف را به هم زدند.
رتبهبندی کردن، درجهبندی کردن
I rank health higher than money.
من سلامتی را بالاتر از پول میدانم.
آراستن، منظم کردن
رتبهبندی شدن، درجهبندی شدن
منظم شدن
فاسد، نامطبوع، متعفن، ترشیده، گندیده
آشکار، مشهود، هویدا
تمام و کمال، مطلق، تمام عیار، مسلم، حتمی
rank deceit
تقلب محض
پلید، غلط، شنیع، نادرست
پر، مملو، آکنده
rank grass
علف پر پشت
شهوتزده، شهوانی
(آمریکا- عامیانه) مقام خود را به رخ کشیدن، (ارتش) از درجه یا ارشدیت خود سوء استفاده کردن
شئون مختلف نظامی، نفرات
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rank» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rank