امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Assort

əˈsɔːrt əˈsɔːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    assorted
  • شکل سوم:

    assorted
  • سوم شخص مفرد:

    assorts
  • وجه وصفی حال:

    assorting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive verb - intransitive
    جور کردن، طبقه‌بندی کردن، مناسب بودن، هم‌نشین شدن
    • - They assorted and classified the fossils.
    • - آن‌ها سنگواره‌ها را جور و طبقه‌بندی کردند.
    • - He should not assort with those gamblers.
    • - او نباید با آن قماربازان هم‌نشینی کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assort

  1. verb To distribute into groups according to kinds
    Synonyms: classify, class, sort, group, categorize, separate, arrange, consort, pigeonhole, rank, associate, suit, type, sort out, affiliate

ارجاع به لغت assort

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assort» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/assort

لغات نزدیک assort

پیشنهاد بهبود معانی