فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Assort

əˈsɔːrt əˈsɔːt

گذشته‌ی ساده:

assorted

شکل سوم:

assorted

سوم‌شخص مفرد:

assorts

وجه وصفی حال:

assorting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive

جور کردن، طبقه‌بندی کردن، مناسب بودن، هم‌نشین شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

They assorted and classified the fossils.

آن‌ها سنگواره‌ها را جور و طبقه‌بندی کردند.

He should not assort with those gamblers.

او نباید با آن قماربازان هم‌نشینی کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assort

  1. verb to distribute into groups according to kinds
    Synonyms:
    sort arrange classify categorize group separate type rank pigeonhole class sort out associate affiliate suit consort

ارجاع به لغت assort

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assort» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/assort

لغات نزدیک assort

پیشنهاد بهبود معانی