آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Sort

    sɔːrt sɔːt

    گذشته‌ی ساده:

    sorted

    شکل سوم:

    sorted

    سوم‌شخص مفرد:

    sorts

    وجه وصفی حال:

    sorting

    شکل جمع:

    sorts

    معنی sort | جمله با sort

    verb - transitive A2

    جدا کردن، سوا کردن، دسته‌دسته کردن، تفکیک کردن، در دسته‌های جداگانه قرار دادن، مرتب کردن، دسته‌بندی کردن

    This room needs sorting out.

    این اتاق را باید مرتب کرد.

    to sort mail

    نامه‌های پستی را دسته‌بندی کردن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to sort out colors

    رنگ‌ها را طبقه‌بندی کردن

    to sort out good apples from bad ones

    سیب‌های خوب را از بد جدا کردن

    to sort with thieves

    با دزدان هم‌نشینی کردن

    noun countable

    نوع، جور، قسم، گونه، طور، تیپ، قبیل

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    What sort of a man is he?

    چه‌جور آدمی است؟

    Those sorts of books are not suitable for children.

    آن‌جور کتاب‌ها به ‌درد بچه‌ها نمی‌خورد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I hate people of this sort.

    از این‌گونه مردم بیزارم.

    We sell all sorts of shoes.

    ما انواع کفش‌ها را برای فروش داریم.

    I'm sort of tired.

    کمی خسته‌ام.

    remarks of this sort

    این قبیل اظهارات

    different sorts of music

    انواع مختلف موسیقی

    noun countable

    آدم، شخص، فرد

    She is not really such a bad sort.

    آن‌قدرها هم آدم بدی نیست.

    a good, decent sort

    یک فرد خوب و شریف

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد sort

    1. noun type, variety
      Synonyms:
      kind class variety group category family nature ilk genus species brand make character description quality race style stamp stripe body set number lot batch parcel order likes of likes denomination breed clutch battery suite array
    1. verb place in order
      Synonyms:
      order arrange classify categorize group file rank divide distribute separate select grade sift screen comb cull winnow tab peg pigeonhole systematize put in order put down as put down for put in shape put to rights size up button down catalogue typecast
      Antonyms:
      disorganize disorder

    Idioms

    after a sort

    باری به‌هر‌جهت، هر‌طوری شده (ولی نه به‌طور دلخواه)، یک‌جوری

    of a sort

    از نوع نامرغوب، پست، بنجل

    of sorts

    1- انواع و اقسام، گونه‌های مختلف، جورهای گوناگون 2- نوع نامرغوب یا پست

    out of sorts

    1- خلق تنگ، بد‌خلق، عصبانی 2- کمی ناخوش، دارای کسالت 3- بی‌دل‌ودماغ، بی‌حوصله

    sort of

    کمی، تا اندازه‌ای، نسبتا، تقریبا

    سوال‌های رایج sort

    گذشته‌ی ساده sort چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده sort در زبان انگلیسی sorted است.

    شکل سوم sort چی میشه؟

    شکل سوم sort در زبان انگلیسی sorted است.

    شکل جمع sort چی میشه؟

    شکل جمع sort در زبان انگلیسی sorts است.

    وجه وصفی حال sort چی میشه؟

    وجه وصفی حال sort در زبان انگلیسی sorting است.

    سوم‌شخص مفرد sort چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد sort در زبان انگلیسی sorts است.

    ارجاع به لغت sort

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «sort» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sort

    لغات نزدیک sort

    • - sorrowful
    • - sorry
    • - sort
    • - sort key
    • - sort merge
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین کردن وهله
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.