امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Batch

bætʃ bætʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    batches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
دسته، گروه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Another batch of letters came in.
- یک دسته‌ی دیگر نامه رسید.
- Our team completed the first batch of customer orders ahead of schedule.
- تیم ما اولین دسته از سفارشات مشتری را زودتر از موعد مقرر تکمیل کرد.
noun countable
(انگلیسی هندی) دسته یا گروهی از دانش‌آموزان یا دانشجویان
- the next batch of trainees
- دسته‌ی دیگر کارآموزان
- Our batch went on a trip to the museum last Friday.
- گروهی از دانش‌آموزان ما جمعه‌ی گذشته به گردش در موزه رفتند.
verb - transitive
دسته‌بندی کردن، گروه‌بندی کردن
- Can you batch these documents for scanning?
- آیا می‌توانید این اسناد را برای اسکن دسته‌بندی کنید؟
- The chef will batch the ingredients before cooking.
- سرآشپز قبل‌از پخت، مواد را دسته‌بندی می‌کند.
noun countable
مقدار، تعداد (مواد اولیه برای تهیه‌ی چیزی)
- After mixing the ingredients, the chef poured the entire batch of batter into the oven.
- پس‌از مخلوط کردن مواد، سرآشپز کل مقدار خمیر را در فر گذاشت.
- the first batch of cookies
- اولین مقدار از شیرینی‌ها
noun countable uncountable
دسته‌ای
- batch control
- کنترل دسته‌ای
- batch processing
- پردازش دسته‌ای
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد batch

  1. noun group of same objects
    Synonyms: accumulation, aggregation, amount, array, assemblage, assortment, bunch, bundle, clump, cluster, clutch, collection, crowd, group, lot, pack, parcel, quantity, set, shipment, volume
    Antonyms: individual

ارجاع به لغت batch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «batch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/batch

لغات نزدیک batch

پیشنهاد بهبود معانی