با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Accumulation

əˌkjuːmjəˈleɪʃn̩ əˌkjuːmjəˈleɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    accumulations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
انباشتگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun
جمع‌آوری، توده، ذخیره، انباشتگی
- a snow accumulation reaching five feet and more
- انباشتگی برف به ارتفاع متجاوز از پنج پا
- an accumulation of various information
- مجموعه‌ای از اطلاعات گوناگون
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد accumulation

  1. noun gathering or amassing
    Synonyms: accession, accretion, addition, agglomeration, aggrandizement, aggregation, amassment, augmentation, build-up, chunk, collecting, collection, conglomeration, enlargement, gob, growth, heap, hoarding, hunk, increase, inflation, intensification, mass, multiplication, pile, quantity, stack, stock, store, trove, up, upping
    Antonyms: dispersal, dispersion, dissipation, scattering

لغات هم‌خانواده accumulation

ارجاع به لغت accumulation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «accumulation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/accumulation

لغات نزدیک accumulation

پیشنهاد بهبود معانی