فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Hunk

hʌŋk hʌŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    hunks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    تکه بزرگ، کلوخه
    • - a hunk of bread
    • - یک تکه نان
    • - a hunk of cheese
    • - یک تکه پنیر
    • - Her brother is quite a hunk!
    • - برادرش تیکه‌ی بدی نیست!
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد hunk

  1. noun chunk of solid material
    Synonyms: a lot, batch, bit, block, bulk, bunch, clod, glob, gob, large piece, loads, loaf, lump, mass, morsel, nugget, piece, pile, portion, quantity, slab, slice, wad, wedge

ارجاع به لغت hunk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hunk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hunk

لغات نزدیک hunk

پیشنهاد بهبود معانی