گذشتهی ساده:
piledشکل سوم:
piledسومشخص مفرد:
pilesوجه وصفی حال:
pilingشکل جمع:
pilesکپه، توده، کومه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
a pile of gold coins
یک کپه سکهی طلا
a pile of books
یک کومه کتاب
We divided the newspapers into two piles.
روزنامهها را به دو توده تقسیم کردیم.
Finally they put the corpse on the pile.
در پایان نعش را روی تل هیزم میگذارند.
I have got piles of work to do tonight.
امشب یک عالمه کار دارم.
He made a pile and retired early.
او ثروت کلانی به هم زد و زودتر از موعد بازنشسته شد.
کرک، تار مو، خواب پارچه، پارچه خزنما، پرز قالی و غیره
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
velvet with long, thick pile
مخملی که پرز آن بلند و انبوه است
ستون، ستون لنگرگاه، ستون پل، سد، موجشکن
توده کردن، کومه کردن، اندوختن، انباشتن، تلنبار کردن، پر کردن
He piled the shoes on top of each other.
او کفشها را روی هم انباشته کرد.
The children were piling up the leaves.
بچهها برگها را تلنبار میکردند.
office work that had piled up for months
کارهای اداره که ماهها انباشته شده بود
He piled the rice onto his plate.
او بشقاب خود را از پلو پر کرد.
The truck was piled high with watermelons.
کامیون مملو بود از هندوانه.
The door opened and school children piled out.
در باز شد و شاگردان مدرسه ریختند بیرون.
I saw soldiers that were piling into the movie house.
سربازان را دیدم که دستهجمعی وارد سینما میشدند.
Gradually he piled up a lot of information on Rustam.
کمکم اطلاعات زیادی دربارهی رستم گردآوری کرد.
زیاد شدن، انباشتن، انباشته شدن
پر حرفی کردن، غلو کردن، گزافه گویی کردن
چیزی را بدتر از آنچه هست پنداشتن یا جلوه دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pile» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pile