گذشتهی ساده:
bundledشکل سوم:
bundledسومشخص مفرد:
bundlesوجه وصفی حال:
bundlingشکل جمع:
bundlesبقچه، بسته، مجموعه، دسته کردن، بهصورت گره درآوردن، بقچه بستن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Pari sorted the underpants and socks into neat bundles.
پری زیرشلواریها و جورابها را بهطور منظم دستهدسته کرد.
a bundle of five-dollar notes
یک دسته اسکناس پنج دلاری
He wrapped his clothes in a bundle.
او لباسهای خود را در بقچه پیچید.
a bundle of books
یک بسته کتاب
a bundle of logs
یک پشته هیزم
This machine presses and bundles the hay.
این دستگاه کاه را فشرده و عدلبندی میکند.
He went to Alaska and made a bundle.
به آلاسکا رفت و پول هنگفتی بهدست آورد.
They bundled away the pregnant servant to her village.
کلفت آبستن را فورا به ده خود فرستادند.
My grandson, Ramin, is a bundle of joy.
نوهی من، رامین، یک دنیا شادی است.
Today I am a bundle of nerves.
امروز خیلی عصبی هستم.
As soon as school ended, my mother would bundle us off to Kish.
به مجرد تمام شدن مدرسه مادرم ما را راهی کیش میکرد.
She bundled up her sewing things and put them away.
لوازم دوزندگی خود را بستهبندی کرد و کنار گذاشت.
I don't really go a bundle on this kind of music.
من واقعاً چندان از این نوع موسیقی خوشم نمیآید.
با عجله راهی کردن، بیمقدمه فرستادن
یک دنیا شادی (یا خوشی)، خیلی شاد (یا خوش)
خیلی عصبی
(انگلیس - عامیانه) دوست نداشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bundle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bundle