فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bundle

ˈbʌndl ˈbʌndl

گذشته‌ی ساده:

bundled

شکل سوم:

bundled

سوم‌شخص مفرد:

bundles

وجه وصفی حال:

bundling

شکل جمع:

bundles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive countable C2

بقچه، بسته، مجموعه، دسته کردن، به‌صورت گره درآوردن، بقچه بستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Pari sorted the underpants and socks into neat bundles.

پری زیرشلواری‌ها و جوراب‌ها را به‌طور منظم دسته‌دسته کرد.

a bundle of five-dollar notes

یک دسته اسکناس پنج دلاری

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He wrapped his clothes in a bundle.

او لباس‌های خود را در بقچه پیچید.

a bundle of books

یک بسته کتاب

a bundle of logs

یک پشته هیزم

This machine presses and bundles the hay.

این دستگاه کاه را فشرده و عدل‌بندی می‌کند.

He went to Alaska and made a bundle.

به آلاسکا رفت و پول هنگفتی به‌دست آورد.

They bundled away the pregnant servant to her village.

کلفت آبستن را فورا به ده خود فرستادند.

My grandson, Ramin, is a bundle of joy.

نوه‌ی من، رامین، یک دنیا شادی است.

Today I am a bundle of nerves.

امروز خیلی عصبی هستم.

As soon as school ended, my mother would bundle us off to Kish.

به مجرد تمام شدن مدرسه مادرم ما را راهی کیش می‌کرد.

She bundled up her sewing things and put them away.

لوازم دوزندگی خود را بسته‌بندی کرد و کنار گذاشت.

I don't really go a bundle on this kind of music.

من واقعاً چندان از این نوع موسیقی خوشم نمی‌آید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bundle

  1. noun accumulation, package of something
    Synonyms:
    group collection lot bunch pile stack heap mass pack package parcel set quantity assortment batch cluster packet box bag roll wad array carton crate bale pallet clump
  1. verb accumulate, package
    Synonyms:
    wrap tie pack fasten bind clothe bale truss palletize
    Antonyms:
    separate divide scatter spread disperse let go

Phrasal verbs

bundle off

با عجله راهی کردن، بی‌مقدمه فرستادن

bundle up

جامه گرم پوشیدن، زیاد لباس پوشیدن

بسته‌بندی کردن، بستن و کنار گذاشتن

Idioms

a bundle of joy (or fun)

یک دنیا شادی (یا خوشی)، خیلی شاد (یا خوش)

a bundle of nerves

خیلی عصبی

not go a bundle on something

(انگلیس - عامیانه) دوست نداشتن

ارجاع به لغت bundle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bundle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bundle

لغات نزدیک bundle

پیشنهاد بهبود معانی