فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Truss

trʌs trʌs

شکل جمع:

trusses

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive

چوب‌بست زدن، پایه زدن، بستن، به سیخ کشیدن، به دار آویختن، جفت کردن، گره زدن، دسته کردن، متمسک شدن، کوک زن، به‌هم بستن، بادبان را جمع کردن، بار سفربستن، به دار آویخته شدن، خرپا، شکم‌بند، بقچه، انبان، فتق‌بند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The prisoner was trussed up to a tree.

زندانی را به درخت بسته بودند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد truss

  1. noun (architecture) a triangular bracket of brick or stone (usually of slight extent)
    Synonyms:
    support bracket prop beam supporter framework tie reinforcement supporting device corbel
  1. verb support
    Synonyms:
    hold bear strengthen
  1. verb to bind
    Synonyms:
    tie bind tie-up tie down bundle constrict bundle up

ارجاع به لغت truss

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «truss» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/truss

لغات نزدیک truss

پیشنهاد بهبود معانی