فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Truss

trʌs trʌs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    trusses

معنی و نمونه‌جمله

  • noun verb - transitive
    چوب‌بست زدن، پایه زدن، بستن، به سیخ کشیدن، به دار آویختن، جفت کردن، گره زدن، دسته کردن، متمسک شدن، کوک زن، به‌هم بستن، بادبان را جمع کردن، بار سفربستن، به دار آویخته شدن، خرپا، شکم‌بند، بقچه، انبان، فتق‌بند
    • - The prisoner was trussed up to a tree.
    • - زندانی را به درخت بسته بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد truss

  1. noun (architecture) a triangular bracket of brick or stone (usually of slight extent)
    Synonyms: support, supporter, beam, bracket, corbel, reinforcement, framework, supporting device, prop, tie
  2. verb Support
    Synonyms: hold, bear, strengthen
  3. verb To bind
    Synonyms: tie-up, tie, constrict, tie down, bundle, bundle up, bind

ارجاع به لغت truss

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «truss» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/truss

لغات نزدیک truss

پیشنهاد بهبود معانی