با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Prop

prɑːp prɒp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    propped
  • شکل سوم:

    propped
  • سوم شخص مفرد:

    props
  • وجه وصفی حال:

    propping
  • شکل جمع:

    props

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive verb - intransitive adverb
    حائل، نگه‌دار، پایه، تیر، شمع (در معدن)، نگه‌داشتن، پشتیبانی کردن، حائل کردن یا شدن
    • - Several wooden props prevented the wall from falling.
    • - چندین پشت‌بند چوبی از افتادن دیوار جلوگیری می‌کرد.
    • - Her presence was a great prop to my self-confidence.
    • - حضور او برای اعتماد‌به‌نفس من کمک بزرگی بود.
    • - He was my prop in my old age.
    • - او عصای پیری من بود.
    • - God is my real prop.
    • - خدا نگهدار واقعی من است.
    • - The wall was propped up on two sides.
    • - در دو طرف به دیوار شمع زده بودند.
    • - The patient lay propped on two pillows.
    • - بیمار درحال تکیه دادن به دو متکا دراز کشیده بود.
    • - I propped my bicycle against the wall.
    • - دوچرخه‌ام را به دیوار تکیه دادم.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد prop

  1. noun support
    Synonyms: aid, assistance, brace, buttress, column, mainstay, post, shore, stanchion, stay, strengthener, strut, truss, underpinning
  2. verb hold up or lean against
    Synonyms: bear up, bolster, brace, buoy, buttress, carry, maintain, rest, set, shore, stand, stay, strengthen, support, sustain, truss, underprop, uphold
    Antonyms: drop, fall

ارجاع به لغت prop

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prop

لغات نزدیک prop

پیشنهاد بهبود معانی