فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Prop

prɑːp prɒp

گذشته‌ی ساده:

propped

شکل سوم:

propped

سوم‌شخص مفرد:

props

وجه وصفی حال:

propping

شکل جمع:

props

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

تکیه دادن، نگه‌داشتن، گذاشتن، پشتیبانی کردن، حائل کردن

I propped my bicycle against the wall.

دوچرخه‌ام را به دیوار تکیه دادم.

She propped the window open with a stick.

با چوب، پنجره را باز نگه داشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The patient lay propped on two pillows.

بیمار سرش را روی دو بالش گذاشته بود.

The wall was propped up on two sides.

در دو طرف به دیوار شمع زده بودند.

noun countable

وسایل صحنه، ابزار صحنه، اکسسوار (اشیائی که توسط بازیگران استفاده می‌شود)

معمولاً به شکل جمع استفاده می‌شود.

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

All props must be ready before the dress rehearsal.

همه‌ی وسایل صحنه باید قبل‌از تمرین نهایی آماده باشند.

The actor forgot one of the props during the performance.

بازیگر یکی از ابزار صحنه را درطول اجرا فراموش کرد.

noun countable

پروانه، ملخ، پره (هواپیما، کشتی و...)

شکل عامیانه‌ی کلمه‌ی propeller است.

That boat has a three-blade prop.

آن قایق، پروانه‌ی سه‌تیغه دارد.

He replaced the damaged prop on his drone.

او ملخ آسیب‌دیده‌ی پهپادش را تعویض کرد.

noun countable

تکیه‌گاه، نگه‌دارنده، پایه، ستون، تیر، شمع، پشتیبان، حامی

That chair leg is broken. we’ll need a prop to keep it from falling.

پای آن صندلی شکسته است. نیاز به نگه‌دارنده‌ای داریم تا نیفتد.

We used a wooden pole as a prop for the tent.

از میله‌ی چوبی به‌عنوان پایه‌ای برای چادر استفاده کردیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He was my prop in my old age.

او عصای پیری من بود.

Her presence was a great prop to my self-confidence.

حضور او برای اعتماد‌به‌نفس من کمک بزرگی بود.

God is my real prop.

خدا نگهدار واقعی من است.

Several wooden props prevented the wall from falling.

چندین پشت‌بند چوبی از افتادن دیوار جلوگیری می‌کرد.

noun countable

ورزش (راگبی) مهاجم کناری (بازیکنی که در دو سمت کناری اسکرام بازی می‌کند)

همچنین می‌توان از prop forward استفاده کرد.

Props are usually the strongest players on the team.

مهاجمان کناری معمولاً قوی‌ترین بازیکنان تیم هستند.

He started his professional career as a prop forward.

او حرفه‌ی ورزشی‌اش را به‌عنوان مهاجم کناری آغاز کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prop

  1. noun support
    Synonyms:
    aid assistance brace stay post column buttress strut mainstay shore stanchion strengthener truss underpinning
  1. verb hold up or lean against
    Synonyms:
    support maintain sustain uphold carry bear up hold up strengthen rest brace bolster stay buttress shore buoy stand truss underprop set
    Antonyms:
    fall drop
  1. noun a propeller that rotates to push against air
    Synonyms:
    aid assistance property airplane propeller strengthener airscrew

ارجاع به لغت prop

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prop

لغات نزدیک prop

پیشنهاد بهبود معانی