Strut

strʌt strʌt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    strutted
  • شکل سوم:

    strutted
  • سوم‌شخص مفرد:

    struts
  • وجه وصفی حال:

    strutting
  • شکل جمع:

    struts

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive adverb
خرامیدن، خرامش، قدم زنی با تبختر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The rooster strutted around the hens.
- خروس در اطراف مرغ‌ها جولان می‌داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد strut

  1. verb walk pompously
    Synonyms:
    show off parade swagger flaunt prance stalk stride mince swank sashay put on airs grandstand play to audience peacock flounce sweep

ارجاع به لغت strut

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «strut» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/strut

لغات نزدیک strut

پیشنهاد بهبود معانی