فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Stride

straɪd straɪd

گذشته‌ی ساده:

strode

شکل جمع:

strides

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

گام‌های بلند برداشتن، با قدم پیمودن، گشاد‌گشاد راه رفتن، قدم زدن، قدم، گام، شلنگ زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

A tall man was striding along the road.

مرد بلند‌بالایی در راستای جاده با گام‌های کشیده راه می‌رفت.

The boy strode over the gutter.

پسر با یک گام از جوی رد شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

within four strides of the window

در چهار‌قدمی پنجره

the strides made in recent years

پیشرفت‌های چند سال اخیر

to make rapid strides

پیشرفت سریع کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stride

  1. verb walk purposefully
    Synonyms:
    march pace stalk tramp pound tromp stomp stamp traipse drill parade clump stump striddle

Idioms

hit one's stride

به‌سرعت یا فعالیت یا کارایی معمولی خود رسیدن

take something in one's stride

بدون کوشش زیاد کاری را انجام دادن یا قبول کردن

ارجاع به لغت stride

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stride» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stride

لغات نزدیک stride

پیشنهاد بهبود معانی