گذشتهی ساده:
pacedشکل سوم:
pacedسومشخص مفرد:
pacesوجه وصفی حال:
pacingشکل جمع:
pacesگام، قدم، خرامش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
He was standing a few paces away.
او چند قدم آنطرفتر ایستاده بود.
He took three paces forward.
او سه گام به جلو برداشت.
He quickened his pace.
او گامهای خود را تند کرد.
When he saw water, he quickened his pace.
وقتی آب را دید گامهای خود را تندتر کرد.
تندی، سرعت، شیوه، آهنگ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The construction of the bridge is proceeding at a rapid pace.
ساختن پل با آهنگ سریع پیش میرود.
گام برداشتن، با گامهای آهسته و موزون حرکت کردن، قدم زدن، پیمودن، با قدم آهسته رفتن، قدم رو کردن
He was pacing impatiently up and down the room.
او با بیصبری در امتداد اتاق گام برمیداشت.
طی کردن، با قدم اندازه گرفتن
a shameless youth who paces streets all day
جوان بیعاری که تمام روز خیابان گز میکند
The horse paced the mile track in 1.55 flat.
اسب زمین یک میلی را درست در یک دقیقه و 55 ثانیه طی کرد.
He paced off the length and breadth of the carpet.
او طول و عرض قالی را گز کرد.
پیشقدم بودن، پیشرو بودن، مقدم بودن
Food prices were pacing the upsurge.
قیمت مواد غذایی پیشگام افزایش قیمتها بود.
Paced by tanks, the infantrymen stormed an enemy bunker.
سربازان پیادهای که تانکها جلودار آنها بودند به سنگر دشمن تاختند.
تغییر در آهنگ کار یا پیشرفت (و غیره)
مهارت (یا استعداد و...) خود را نشان دادن، عرض اندام کردن
هم سرعت (با چیز دیگر) حرکت کردن، (با چیز دیگری) هماهنگ شدن، پا به پای کسی پیش رفتن
در پشت سر رهبر یا پیشگام، نفر بعد از نفر اول (دوم یا سوم و غیره)
مهارت (یا استعداد و ...) کسی را آزمودن
رهبری کردن، آهنگ حرکت (یا پیشرفت و غیره را) تعیین کردن، پیشاهنگ شدن، پیشگام شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pace» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pace