گذشتهی ساده:
lickedشکل سوم:
lickedسومشخص مفرد:
licksوجه وصفی حال:
lickingتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
لفلف خوردن، (مثل سگ و گربه) بازبان خوردن
با کار و دقت زیاد سرو صورت دادن (به چیزی)
با اشتیاق چشم به راه یا گوش به زنگ بودن
زخمها یا آلام خود را التیام دادن، درد یا مسئلهی خود را چاره کردن
تنبیه خود را تحمل کردن، سردوگرم روزگار را تحمل کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lick» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lick