گذشتهی ساده:
lickedشکل سوم:
lickedسومشخص مفرد:
licksوجه وصفی حال:
lickingلیسیدن، لیس زدن، زبان کشیدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
The dog licked her face.
سگ صورتش را لیس زد.
I licked my own fingers.
انگشتان خودم را لیسیدم.
(عامیانه) شلاق زدن، چوب زدن، کتک زدن، (عامیانه) غلبه کردن بر، پیروز شدن، مهار کردن، فائق آمدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He gave the board a lick with the hammer.
با چکش ضربهی محکمی به تخته زد.
Her father gave her a good licking.
پدرش کتک حسابی به او زد.
We have licked most of this project's technical problems.
ما بر بیشتر مشکلات فنی این طرح چیره شدهایم.
He licked his rivals in both elections.
او حریفان خود را در هر دو انتخابات شکست داد.
He was ready to take his licks like a man.
او آماده بود که مردانه گوشمالی را تحمل کند.
به آرامی لمس کردن
Flames were licking the logs.
شعلههای آتش بر هیزمها زبانه میکشیدند.
Waves were licking about her feet.
موجها به آهستگی به پایش میخوردند.
لیسه، لیس
He gave a quick lick at his ice-cream cone.
او لیس سریعی به قیف بستنی خود زد.
مقدار کم
He can't even read a lick of this.
او نمیتواند حتی یک ذره از این را بخواند.
I am down to my last lick of paint.
به قطرهی آخر رنگ رسیدهام.
گام سریع، سرعت زیاد (و کوته مدت)، خیزش
(موسیقی جاز) قطعهی فیالبداهه
ضربت، تماس مختصر
زمین نمک زار، چشمه آب شور
to get one's licks in
فرصت بهدست آوردن
لفلف خوردن، (مثل سگ و گربه) بازبان خوردن
با کار و دقت زیاد سرو صورت دادن (به چیزی)
با اشتیاق چشم به راه یا گوش به زنگ بودن
زخمها یا آلام خود را التیام دادن، درد یا مسئلهی خود را چاره کردن
تنبیه خود را تحمل کردن، سردوگرم روزگار را تحمل کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lick» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lick