فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Whiff

wɪf wɪf
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive verb - intransitive adverb
    دروغ گفتن، دروغ در چیزی گفتن، چاخان، باد، نفخه، بو، دود، وزش، پف، پرچم، با صدای پف حرکت دادن، وزیدن، وزاندن
    • - a whiff of smoke
    • - پف دود
    • - A whiff of fog hangs around the summit of Damavand.
    • - توده‌ای از مه در اطراف قله‌ی دماوند قرار دارد.
    • - the whiff of garlic
    • - بوی سیر
    • - the faintest whiff of sorrow
    • - کمترین نشانه‌ای از اندوه
    • - The storm whiffed dry snow into their faces.
    • - توفان، برف خشک را بر صورت‌های آن‌ها می‌دمید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد whiff

  1. noun smell of an odor
    Synonyms: aroma, blast, breath, dash, draught, flatus, fume, gust, hint, inhalation, odor, puff, scent, shade, smack, sniff, snuff, soupçon, trace, trifle, waft

ارجاع به لغت whiff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whiff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whiff

لغات نزدیک whiff

پیشنهاد بهبود معانی