دروغ گفتن، دروغ در چیزی گفتن، چاخان، باد، نفخه، بو، دود، وزش، پف، پرچم، با صدای پف حرکت دادن، وزیدن، وزاندن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a whiff of smoke
پف دود
A whiff of fog hangs around the summit of Damavand.
تودهای از مه در اطراف قلهی دماوند قرار دارد.
the whiff of garlic
بوی سیر
the faintest whiff of sorrow
کمترین نشانهای از اندوه
The storm whiffed dry snow into their faces.
توفان، برف خشک را بر صورتهای آنها میدمید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «whiff» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/whiff