فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Whiff

wɪf wɪf

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb

دروغ گفتن، دروغ در چیزی گفتن، چاخان، باد، نفخه، بو، دود، وزش، پف، پرچم، با صدای پف حرکت دادن، وزیدن، وزاندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

a whiff of smoke

پف دود

A whiff of fog hangs around the summit of Damavand.

توده‌ای از مه در اطراف قله‌ی دماوند قرار دارد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the whiff of garlic

بوی سیر

the faintest whiff of sorrow

کمترین نشانه‌ای از اندوه

The storm whiffed dry snow into their faces.

توفان، برف خشک را بر صورت‌های آن‌ها می‌دمید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whiff

  1. noun smell of an odor
    Synonyms:
    odor smell scent aroma hint trace waft breath puff gust sniff inhalation fume blast dash draught shade smack trifle soupçon snuff flatus

ارجاع به لغت whiff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whiff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/whiff

لغات نزدیک whiff

پیشنهاد بهبود معانی