سومشخص مفرد:
tracesوجه وصفی حال:
tracingشکل جمع:
tracesرد، ردیابی کردن، رسم کردن
اثر، نشان، رد پا، جای پا، مقدار ناچیز، ترسیم، رسم، ترسیم کردن، ضبط کردن، کشیدن، اثر گذاشتن، دنبال کردن، پی کردن، پی بردن به
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I followed the traces of the deer into the forest.
دنبال ردپای آهو به جنگل رفتم.
The trace of a sleigh was visible in the snow.
جای سورتمه روی برفها هویدا بود.
I noticed the trace of a smile in her face.
متوجه نشانهی خفیفی از لبخند در چهرهاش شدم.
vague traces of an earlier civilization
بقایای مبهمی از یک تمدن پیشین
The jewel was lost without any trace.
جواهر بدون هیچ اثری ناپدید شد.
a trace of anger
اثری از خشم
It needs just a trace more salt.
فقط یک ذره دیگر نمک لازم دارد.
a donkey trace along the hill
راه مال رو در راستای تپه
trace of matrix
اثر ماتریس
A hunter traced the animal to its lair.
شکارچیای ردپای حیوان را تا لانهاش گرفت.
The police traced the missing man to Chicago.
پلیس رد مرد گمشده را در شیکاگو پیدا کرد.
They have traced the project's failure to corruption.
فساد دلیل شکست طرح شناخته شده است.
an attempt to trace the history of this revolution
کوششی برای ردیابی تاریخ این انقلاب
to trace the design for a table
طرح یک میز را کشیدن
The cardiograph traces the heart action.
قلبنگار (کاردوگراف) طرز کار قلب را ثبت میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «trace» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trace