شکل جمع:
indicationsنشاندهنده، نشانه، گواه، اشاره، دلالت، نشان
Her frown was an indication of her displeasure.
اخم کردن او نشاندهندهی ناخشنودی او بود.
She gave no indication of whether she had heard me or not.
نشانهای از این که حرف مرا شنیده است یا نه، بروز نداد.
پزشکی توصیه، تجویز
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Postpartum haemorrhage is the chief indication for the use of this drug.
خونریزی پس از زایمان دلیل اصلی برای تجویز این دارو است.
(میزان یا درجهای که توسط شاخص یا عقربه نشان داده میشود) میزان، مقدار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «indication» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/indication