فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Symptom

ˈsɪmptəm ˈsɪmptəm

شکل جمع:

symptoms

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

نشان، نشانه، اثر، دلیل، علائم مرض، علامت

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Headache is a symptom of many diseases.

سردرد نشانه‌ی بسیاری از بیماری‌ها است.

Newspaper attacks were a symptom but not a cause of public discontent.

حملات مطبوعات نشانه‌ی نارضایتی همگانی بودند نه علت آن.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد symptom

  1. noun sign of illness or problem
    Synonyms:
    mark sign token indication evidence note index manifestation expression warning significant syndrome indicia

ارجاع به لغت symptom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «symptom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/symptom

لغات نزدیک symptom

پیشنهاد بهبود معانی