مطابق نشانه بیماری، نماینده، حاکی، حاکی از علائم مرض
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
to be symptomatic of
نشانهی چیزی بودن
This sore is symptomatic of syphilis.
این زخم علامت سفلیس است.
symptomatic treatment
درمان همافتی (نشانهای)
Changes in the vegetation were symptomatic of great geographic changes.
دگرگونیهای گیاهان نشانهی دگرگونیهای بزرگ جغرافیایی بودند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «symptomatic» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/symptomatic