فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Symptomatic

ˌsɪmptəˈmætɪk ˌsɪmptəˈmætɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    مطابق نشانه بیماری، نماینده، حاکی، حاکی از علائم مرض
    • - to be symptomatic of
    • - نشانه‌ی چیزی بودن
    • - This sore is symptomatic of syphilis.
    • - این زخم علامت سفلیس است.
    • - symptomatic treatment
    • - درمان هم‌افتی (نشانه‌ای)
    • - Changes in the vegetation were symptomatic of great geographic changes.
    • - دگرگونی‌های گیاهان نشانه‌ی دگرگونی‌های بزرگ جغرافیایی بودند.
  • adjective
    پزشکی نشانه بیماری
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد symptomatic

  1. adjective indicative
    Synonyms: associated, characteristic, demonstrative, denotative, denotive, designative, emblematic, evidential, indicating, pointing to, significant, suggestive, symbolic

ارجاع به لغت symptomatic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «symptomatic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/symptomatic

لغات نزدیک symptomatic

پیشنهاد بهبود معانی