فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Symptomatic

ˌsɪmptəˈmætɪk ˌsɪmptəˈmætɪk

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

مطابق نشانه بیماری، نماینده، حاکی، حاکی از علائم مرض

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

to be symptomatic of

نشانه‌ی چیزی بودن

This sore is symptomatic of syphilis.

این زخم علامت سفلیس است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

symptomatic treatment

درمان هم‌افتی (نشانه‌ای)

Changes in the vegetation were symptomatic of great geographic changes.

دگرگونی‌های گیاهان نشانه‌ی دگرگونی‌های بزرگ جغرافیایی بودند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد symptomatic

  1. adjective indicative
    Synonyms:
    suggestive significant indicating demonstrative characteristic symbolic emblematic associated evidential designative denotative denotive pointing to

ارجاع به لغت symptomatic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «symptomatic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/symptomatic

لغات نزدیک symptomatic

پیشنهاد بهبود معانی