همچنین میتوان از symbolical بهجای symbolic استفاده کرد.
نمادین، نمایانگر، بازتابدهنده
Wearing black at funerals is symbolic in many traditions.
پوشیدن لباس سیاه در مراسم خاکسپاری در بسیاری از سنتها نمادین است.
The white dove is symbolic of peace in many cultures.
کبوتر سفید در بسیاری از فرهنگها نمایانگر صلح است.
صوری، تشریفاتی، نمایشی، نمادین
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Sending a letter of protest was mostly symbolic, since the decision had already been made.
فرستادن نامهی اعتراض تقریباً نمایشی بود، چون تصمیم قبلاً گرفته شده بود.
The committee’s vote was purely symbolic and had no legal impact.
رأی کمیته کاملاً تشریفاتی بود و هیچ تأثیر قانونیای نداشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «symbolic» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/symbolic