فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Symbolize

ˈsɪmbəlaɪz ˈsɪmbəlaɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    symbolized
  • شکل سوم:

    symbolized
  • سوم شخص مفرد:

    symbolizes
  • وجه وصفی حال:

    symbolizing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive verb - intransitive
    نشان‌پردازی کردن، نماپردازی کردن، حاکی بودن از
    • - The fall of the Berlin wall symbolized the end of the cold war.
    • - فروریزی دیوار برلن نماد پایان جنگ سرد بود.
    • - the constant tendency of this poet to symbolize
    • - تمایل همیشگی این شاعر به نماد‌پردازی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد symbolize

  1. verb represent; stand for
    Synonyms: betoken, body forth, connote, denote, emblematize, embody, epitomize, exemplify, express, illustrate, indicate, mean, mirror, personify, show, signify, suggest, symbol, typify

لغات هم‌خانواده symbolize

ارجاع به لغت symbolize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «symbolize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/symbolize

لغات نزدیک symbolize

پیشنهاد بهبود معانی