فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Denote

dɪˈnoʊt dɪˈnəʊt

گذشته‌ی ساده:

denoted

شکل سوم:

denoted

سوم‌شخص مفرد:

denotes

وجه وصفی حال:

denoting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

مشخص کردن، تفکیک کردن، علامت گذاردن، علامت بودن، معنی دادن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

A red flag denotes danger.

پرچم قرمز نشان خطر است.

Dark clouds denote rain.

ابرهای سیاه نشانگر باران است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد denote

  1. verb designate, mean
    Synonyms:
    mean indicate show express symbolize designate signify imply spell prove bespeak argue evidence betoken connote typify intend mark finger tag peg import symbol flash insinuate put finger on put down for hang sign on add up make tab stand for

لغات هم‌خانواده denote

  • verb - transitive
    denote

ارجاع به لغت denote

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «denote» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/denote

لغات نزدیک denote

پیشنهاد بهبود معانی