fellow traveler, fellow passenger, traveling companion
fellow traveler
fellow passenger
traveling companion
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
همسفرم در اتوبوس کتابی درمورد تمدنهای باستانی میخواند.
My fellow traveler on the bus was reading a book about ancient civilizations.
همسفر شدن
to become a fellow traveler
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «همسفر» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/همسفر