با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Insinuate

ɪnˈsɪnjueɪt ɪnˈsɪnjueɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    insinuated
  • شکل سوم:

    insinuated
  • سوم‌شخص مفرد:

    insinuates
  • وجه وصفی حال:

    insinuating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb
تلقین کردن، داخل کردن، اشاره کردن، به اشاره فهماندن، به‌طور ضمنی فهماندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- to insinuate oneself into another's favor
- کم‌کم خود را نزد کسی عزیز کردن
- He insinuated that I had taken the money.
- او کنایه زد که من پول را برداشته‌ام.
- Are you insinuating that I am a thief?
- منظورت این است که من دزدم؟
- these fears which the enemy propaganda has carefully insinuated
- این واهمه‌هایی که تبلیغات دشمن بادقت در دل ما کاشته است
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insinuate

  1. verb hint, suggest
    Synonyms: allude, ascribe, connote, imply, impute, indicate, intimate, mention, propose, purport, refer, signify
    Antonyms: conceal, hide, withhold
  2. verb force one’s way into
    Synonyms: curry favor, edge in, fill in, foist, get in with, horn in, infiltrate, infuse, ingratiate, inject, insert, instill, intercalate, interject, interpose, introduce, muscle in, slip in, wedge in, work in, worm in
    Antonyms: leave alone

ارجاع به لغت insinuate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insinuate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insinuate

لغات نزدیک insinuate

پیشنهاد بهبود معانی