فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Foist

fɔɪst fɔɪst

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

جا زدن، چیزی را به‌جای دیگری جا زدن، جیب بری کردن، به قالب زدن (چیز تقلبی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

to foist a clause into a contract

با زرنگی ماده‌ای را به قرارداد افزودن

He is always trying to foist his ideas on others.

او همیشه می‌کوشد عقاید خود را به دیگران بقبولاند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to foist inferior merchandise on a customer

کالای بنجل به مشتری انداختن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد foist

  1. verb force upon
    Synonyms:
    impose pass off palm off compel to accept sneak in ram down one’s throat fob off pull a fast one insert fraudulently

ارجاع به لغت foist

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «foist» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/foist

لغات نزدیک foist

پیشنهاد بهبود معانی