با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Pass Off

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

phrasal verb
جا زدن، تقلب کردن، جعل کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
phrasal verb
رخ دادن، اتفاق افتادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pass off

  1. phrasal verb give because one does not want it
    Synonyms: eject, foist, make a pretense of, palm, palm off, send forth, work off
    Antonyms: keep, maintain
  2. phrasal verb Happen
  3. phrasal verb Misrepresent something

ارجاع به لغت pass off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pass off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pass-off

لغات نزدیک pass off

پیشنهاد بهبود معانی