فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pass On

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb B2

مردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

Have both your parents passed on?

آیا والدین شما هردو درگذشتند؟

phrasal verb

نظر دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The court did not pass on the question of indemnity.

دادگاه درباره‌ی موضوع تاوان، نظری نداد.

Our concern is not to pass on the merits of this project.

کار ما این نیست که در مورد فواید این طرح نظر بدهیم.

phrasal verb

انتقال دادن

phrasal verb

چشم‌پوشی کردن، نادیده گرفتن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pass on

  1. phrasal verb convey or communicate
  1. phrasal verb skip or decline
  1. phrasal verb die

ارجاع به لغت pass on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pass on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pass-on

لغات نزدیک pass on

پیشنهاد بهبود معانی