نگه داشتن، محافظت کردن، نگهداری کردن
She keeps the jewellery in a safe.
او جواهرات را در صندوق آهنی نگهداری میکند.
The police tried to keep order.
پلیس کوشید تا نظم را حفظ کند.
You can keep the book; I don't need it anymore.
کتاب مال تو، من دیگر نیازی به آن ندارم.
Please keep the change!
پول خرد مال خودتان!
He gave me five dollars and kept the rest.
او پنج دلار به من داد و بقیه را برای خود نگه داشت.
Please keep my chair until I get back from the bathroom.
لطفاً صندلی مرا نگه دارید تا از دستشویی برگردم.
This coat will keep you warm.
این کت شما را گرم نگه خواهد داشت.
I tried to keep the children busy.
کوشیدم بچهها را سرگرم نگه دارم.
Keep the customers satisfied!
مشتریان را راضی نگه دار!
The illness kept her in the hospital.
بیماری او را در بیمارستان نگه داشت.
I am sorry to keep them waiting.
بابت منتظر گذاشتن آنها متاسفم.
It is difficult to keep warm here.
گرم نگه داشتن اینجا مشکل است.
Keep calm!
آرام باش!
جلوگیری کردن، خودداری کردن، احتراز کردن، اجتناب کردن، ممانعت کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The government is trying to keep down inflation.
دولت میکوشد جلو تورم را بگیرد.
I couldn't keep from laughing.
نمیتوانستم از خنده خودداری کنم.
I know your are busy; I won't keep you from your work.
شما را از کارتان باز نمیدارم؛ سرتان شلوغ است.
Keep your children from running into the middle of the street.
جلو بچههایتان را بگیرید که وسط خیابان ندوند.
I hope he keeps from making the same mistake!
امیدوارم همین اشتباه را تکرار نکند!
انجام دادن، عملی کردن، تکمیل کردن، برآوردن
to keep one's promise
به قول خود وفا کردن
to keep a diet
رژیم گرفتن
to keep the Sabbath
مراسم روز یکشنبه را رعایت کردن
یادداشت کردن، نوشتن، ثبت کردن
He keeps a diary.
او خاطرات خود را مینویسد.
She keeps account of what we spend.
او حساب آنچه را که خرج میکنیم مینویسد.
ادامه دادن، مداومت به امری داشتن
He kept interrupting me.
او مرتباً حرف مرا قطع میکرد.
Keep going till you reach the second alley.
بروید تا به کوچهی دوم برسید.
He keeps working even though he is old.
با آنکه پیر است به کار کردن ادامه میدهد.
مراقبت کردن، نگهداری کردن، رسیدگی کردن
The grandmother is keeping the children.
مادربزرگ از بچهها نگهداری میکند.
اندوختن، ذخیره کردن، کنار گذاشتن(برای بعد)
This old bicycle is not worth keeping.
این دوچرخهی قراضه ارزش نگه داشتن را ندارد.
I won't spend my money now; I'll keep it for later.
حالا پولم را خرج نمیکنم و آن را برای بعدها نگهمیدارم.
Keep my phone number; you might need it.
شمارهی تلفن مرا نگه دار، شاید لازم بشود.
اداره کردن، هدایت کردن
حفظ کردن، نگه داشتن
ماندن، باقی ماندن
Most of the time he keeps to himself.
اکثر اوقات او تک و تنها میماند.
He keeps to his room.
او در اتاق خود میماند (از اتاق خود بیرون نمیآید).
He always keeps to his own room.
او همیشه در اتاق خودش است.
Cheese keeps in a refrigerator for a long time.
پنیر مدتها در یخچال میماند (خراب نمیشود).
We have to eat this meat; it won't keep.
باید این گوشت را بخوریم؛ نمیشود آن را نگه داشت.
پیگیری کردن، ادامه دادن، دنبال کاری را گرفتن
1- از افشا یا اقرار خودداری کردن، بروز ندادن، در خود نگه داشتن
2- بخشی از چیزی را نگه داشتن یا ندادن
keep (somebody or something) down
مهار کردن، جلو افزایش (چیزی) را گرفتن، تحت فشار یا ظلم قرار دادن
keep (something) from (somebody)
چیزی را از کسی پنهان کردن
با کسی دوستی کردن، دوستی مصلحتی کردن
دنبال کاری را گرفتن، خود را به کاری (یا چیزی) محدود کردن، در جایی باقی ماندن
ادامه دادن، حفظ کردن، نگه داشتن، برقرار داشتن، ادامه داشتن
راز نگهداشتن، رازداری کردن
خوش هیکل و متناسب ماندن، روی فرم ماندن
(امریکا ـ عامیانه) برای همیشه، ابدی، برای همیشه مال برنده
کسی را همراهی کردن، با کسی مصاحبت کردن
(چیزی را) افشا نکردن، به کسی نگفتن
معاشرت نکردن، به تنهایی سر کردن، کز کردن
چشم و همچشمی کردن
خوش هیکل و متناسب ماندن، روی فرم ماندن
(علیرغم دشواریها و مشکلات) خم به ابرو نیاوردن، امید خود را از دست ندادن، دید مثبت خود را حفظ کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «keep» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/keep