آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Keep

    kiːp kiːp

    گذشته‌ی ساده:

    kept

    شکل سوم:

    kept

    سوم‌شخص مفرد:

    keeps

    وجه وصفی حال:

    keeping

    شکل جمع:

    keeps

    معنی keep | جمله با keep

    verb - transitive A2

    نگه داشتن، محافظت کردن، نگهداری کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    She keeps the jewellery in a safe.

    او جواهرات را در صندوق آهنی نگهداری می‌کند.

    The police tried to keep order.

    پلیس کوشید تا نظم را حفظ کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    You can keep the book; I don't need it anymore.

    کتاب مال تو، من دیگر نیازی به آن ندارم.

    Please keep the change!

    پول خرد مال خودتان!

    He gave me five dollars and kept the rest.

    او پنج دلار به من داد و بقیه را برای خود نگه داشت.

    Please keep my chair until I get back from the bathroom.

    لطفاً صندلی مرا نگه دارید تا از دستشویی برگردم.

    This coat will keep you warm.

    این کت شما را گرم نگه خواهد داشت.

    I tried to keep the children busy.

    کوشیدم بچه‌ها را سرگرم نگه‌ دارم.

    Keep the customers satisfied!

    مشتریان را راضی نگه دار!

    The illness kept her in the hospital.

    بیماری او را در بیمارستان نگه‌ داشت.

    I am sorry to keep them waiting.

    بابت منتظر گذاشتن آن‌ها متاسفم.

    It is difficult to keep warm here.

    گرم نگه داشتن اینجا مشکل است.

    Keep calm!

    آرام باش!

    verb - transitive

    جلوگیری کردن، خودداری کردن، احتراز کردن، اجتناب کردن، ممانعت کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The government is trying to keep down inflation.

    دولت می‌کوشد جلو تورم را بگیرد.

    I couldn't keep from laughing.

    نمی‌توانستم از خنده خودداری کنم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I know your are busy; I won't keep you from your work.

    شما را از کارتان باز نمی‌دارم؛ سرتان شلوغ است.

    Keep your children from running into the middle of the street.

    جلو بچه‌هایتان را بگیرید که وسط خیابان ندوند.

    I hope he keeps from making the same mistake!

    امیدوارم همین اشتباه را تکرار نکند!

    verb - transitive

    انجام دادن، عملی کردن، تکمیل کردن، برآوردن

    to keep one's promise

    به قول خود وفا کردن

    to keep a diet

    رژیم گرفتن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to keep the Sabbath

    مراسم روز یکشنبه را رعایت کردن

    verb - transitive

    یادداشت کردن، نوشتن، ثبت کردن

    He keeps a diary.

    او خاطرات خود را می‌نویسد.

    She keeps account of what we spend.

    او حساب آنچه را که خرج می‌کنیم می‌نویسد.

    verb - transitive

    ادامه دادن، مداومت به امری داشتن

    He kept interrupting me.

    او مرتباً حرف مرا قطع می‌کرد.

    Keep going till you reach the second alley.

    بروید تا به کوچه‌ی دوم برسید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He keeps working even though he is old.

    با آنکه پیر است به کار کردن ادامه می‌دهد.

    verb - transitive

    مراقبت کردن، نگهداری کردن، رسیدگی کردن

    The grandmother is keeping the children.

    مادربزرگ از بچه‌ها نگه‌داری می‌کند.

    verb - transitive

    اندوختن، ذخیره کردن، کنار گذاشتن(برای بعد)

    This old bicycle is not worth keeping.

    این دوچرخه‌ی قراضه ارزش نگه‌ داشتن را ندارد.

    I won't spend my money now; I'll keep it for later.

    حالا پولم را خرج نمی‌کنم و آن را برای بعدها نگه‌می‌دارم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Keep my phone number; you might need it.

    شماره‌ی تلفن مرا نگه‌ دار، شاید لازم بشود.

    verb - transitive

    اداره کردن، هدایت کردن

    verb - intransitive

    حفظ کردن، نگه داشتن

    verb - intransitive

    ماندن، باقی ماندن

    Most of the time he keeps to himself.

    اکثر اوقات او تک و تنها می‌ماند.

    He keeps to his room.

    او در اتاق خود می‌ماند (از اتاق خود بیرون نمی‌آید).

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He always keeps to his own room.

    او همیشه در اتاق خودش است.

    Cheese keeps in a refrigerator for a long time.

    پنیر مدت‌ها در یخچال می‌ماند (خراب نمی‌شود).

    We have to eat this meat; it won't keep.

    باید این گوشت را بخوریم؛ نمی‌شود آن را نگه داشت.

    noun countable

    معماری قلعه

    keep, قلعه
    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد keep

    1. verb hold, maintain
      Synonyms:
      have retain maintain control manage possess enjoy preserve save store carry conduct direct deal in trade in put place deposit put up pile stack heap accumulate amass garner stock reserve hold back withhold detain grip grasp care for cache
      Antonyms:
      give release let go give up hand over consume disperse
    1. verb tend; provide for
      Synonyms:
      care for look after attend support maintain manage administer mind protect guard defend foster sustain shield direct conduct operate run provide for feed nourish nurture provision victual minister to watch over carry on continue endure command ordain shelter safeguard board subsidize
      Antonyms:
      neglect ignore abandon
    1. verb prevent
      Synonyms:
      stop check block hinder impede obstruct restrain control inhibit deter hold back limit curb delay constrain arrest retard hamper stall detain avert withhold shackle hamstring
      Antonyms:
      let happen let go
    1. verb commemorate; pay attention to
      Synonyms:
      observe respect honor celebrate regard follow adhere to obey perform praise fulfill bless solemnize ritualize consecrate sanctify laud
      Antonyms:
      ignore dishonor

    Phrasal verbs

    keep at (something)

    پیگیری کردن، ادامه دادن، دنبال کاری را گرفتن

    keep (something) back

    1- از افشا یا اقرار خودداری کردن، بروز ندادن، در خود نگه‌ داشتن

    2- بخشی از چیزی را نگه داشتن یا ندادن

    keep (somebody or something) down

    مهار کردن، جلو افزایش (چیزی) را گرفتن، تحت فشار یا ظلم قرار دادن

    keep (something) from (somebody)

    چیزی را از کسی پنهان کردن

    keep in with (somebody)

    با کسی دوستی کردن، دوستی مصلحتی کردن

    Phrasal verbs بیشتر

    keep off

    دور نگه‌ داشتن، حفظ کردن از

    وارد بحث نشدن

    keep on

    ادامه دادن

    قطع همکاری نکردن، به همکاری ادامه دادن

    keep out

    وارد نشدن، داخل نشدن

    دور نگه داشتن

    keep to (something)

    دنبال کاری را گرفتن، خود را به کاری (یا چیزی) محدود کردن، در جایی باقی ماندن

    keep up

    ادامه دادن، حفظ کردن، نگه داشتن، برقرار داشتن، ادامه‎ داشتن

    Collocations

    keep a secret

    راز نگه‌داشتن، رازداری کردن

    keep in shape

    خوش هیکل و متناسب ماندن، روی فرم ماندن

    Idioms

    for keeps

    (امریکا ـ عامیانه) برای همیشه، ابدی، برای همیشه مال برنده

    keep one's head

    خونسردی خود را حفظ کردن، دستپاچه نشدن

    خونسردی خود را حفظ کردن، خود را نباختن

    keep one's shirt on

    آرام ماندن، خشمگین نشدن

    (امریکا - عامیانه) خونسردی خود را حفظ کردن، آرام ماندن

    keep someone company

    کسی را همراهی کردن، با کسی مصاحبت کردن

    keep (something) to oneself

    (چیزی را) افشا نکردن، به کسی نگفتن

    Idioms بیشتر

    keep to oneself

    معاشرت نکردن، به‌ تنهایی سر کردن، کز کردن

    keep up appearances

    صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن، وانمود کردن

    ظواهر را حفظ کردن

    keep up with the joneses

    چشم‌و‌هم‌چشمی کردن

    keep in shape

    خوش هیکل و متناسب ماندن، روی فرم ماندن

    keep one's chin up

    (علی‌رغم دشواری‌ها و مشکلات) خم به ابرو نیاوردن، امید خود را از دست ندادن، دید مثبت خود را حفظ کردن

    لغات هم‌خانواده keep

    • noun
      keep, keeper, keeping
    • adjective
      kept
    • verb - transitive
      keep

    سوال‌های رایج keep

    گذشته‌ی ساده keep چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده keep در زبان انگلیسی kept است.

    شکل سوم keep چی میشه؟

    شکل سوم keep در زبان انگلیسی kept است.

    شکل جمع keep چی میشه؟

    شکل جمع keep در زبان انگلیسی keeps است.

    وجه وصفی حال keep چی میشه؟

    وجه وصفی حال keep در زبان انگلیسی keeping است.

    سوم‌شخص مفرد keep چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد keep در زبان انگلیسی keeps است.

    ارجاع به لغت keep

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «keep» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/keep

    لغات نزدیک keep

    • - keenly
    • - keenness
    • - keep
    • - keep (a person) company
    • - keep (or have) one's wit about one
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.