تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پیگیری کردن، ادامه دادن، دنبال کاری را گرفتن
1- از افشا یا اقرار خودداری کردن، بروز ندادن، در خود نگه داشتن
2- بخشی از چیزی را نگه داشتن یا ندادن
keep (somebody or something) down
مهار کردن، جلو افزایش (چیزی) را گرفتن، تحت فشار یا ظلم قرار دادن
keep (something) from (somebody)
چیزی را از کسی پنهان کردن
با کسی دوستی کردن، دوستی مصلحتی کردن
دور نگه داشتن، حفظ کردن از
وارد بحث نشدن
ادامه دادن
قطع همکاری نکردن، به همکاری ادامه دادن
وارد نشدن، داخل نشدن
دور نگه داشتن
دنبال کاری را گرفتن، خود را به کاری (یا چیزی) محدود کردن، در جایی باقی ماندن
ادامه دادن، حفظ کردن، نگه داشتن، برقرار داشتن، ادامه داشتن
راز نگهداشتن، رازداری کردن
(امریکا ـ عامیانه) برای همیشه، ابدی، برای همیشه مال برنده
خونسردی خود را حفظ کردن، دستپاچه نشدن
خونسردی خود را حفظ کردن، خود را نباختن
آرام ماندن، خشمگین نشدن
(امریکا - عامیانه) خونسردی خود را حفظ کردن، آرام ماندن
کسی را همراهی کردن، با کسی مصاحبت کردن
(چیزی را) افشا نکردن، به کسی نگفتن
معاشرت نکردن، به تنهایی سر کردن، کز کردن
صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن، وانمود کردن
ظواهر را حفظ کردن
چشم و همچشمی کردن
خوش هیکل و متناسب ماندن، روی فرم ماندن
(علیرغم دشواریها و مشکلات) خم به ابرو نیاوردن، امید خود را از دست ندادن، دید مثبت خود را حفظ کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «keep» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/keep