گذشتهی ساده:
sanctifiedشکل سوم:
sanctifiedسومشخص مفرد:
sanctifiesوجه وصفی حال:
sanctifyingتقدیس کردن، تطهیرکردن، (از گناه) پاک کردن، تخصیص دادن، تصدیق کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
God blessed the seventh day and sanctified it.
(انجیل) خداوند روز هفتم را برکت داد و آن را مقدس اعلام کرد.
customs sanctified by long usage
رسومی که کاربرد طولانی آنها را واجب کرده است
Observe the day of the sabbath to sanctify it.
(انجیل) روز هفتم را پاس دارید تا آمرزش بخش شود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sanctify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sanctify