Dishonor

American: ˌdɪˈsɑːnər British: ˌdɪˈsɑːnə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
ننگ، ننگین کردن، آبروریزی، بی‌شرفی، رسوایی، نکول، بی‌احترامی کردن به، تجاوز کردن به عصمت (کسی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- His behavior brought dishonor to his family.
- رفتار او خانواده‌اش را رسوا کرد.
- He considered it a dishonor to ask for money.
- او درخواست پول را ننگ می‌دانست.
- a courtier in dishonor
- درباری بدنام شده
- Cowardice became his dishonor.
- ترسویی علت روسیاهی او شد.
- Dishonoring the flag is against the law.
- بی‌احترامی نسبت به پرچم خلاف قانون است.
- The corruption of the professors dishonored the university.
- فساد استادان دانشگاه را بدنام کرد.
- He gave the gardener's daughter false hopes and then dishonored her.
- با وعده‌های دروغ، دختر باغبان را بی‌سیرت کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dishonor

  1. noun state of shame
    Synonyms: abasement, abuse, affront, blame, degradation, discourtesy, discredit, disesteem, disfavor, disgrace, disrepute, ignominy, indignity, infamy, insult, obloquy, odium, offense, opprobrium, outrage, reproach, scandal, slight
    Antonyms: credit, esteem, honor
  2. verb shame, degrade
    Synonyms: abase, attaint, blot, corrupt, debase, debauch, defame, defile, disconsider, discredit, disgrace, disoblige, give a black eye, libel, make lose face, reflect on, slander, sully
    Antonyms: credit, esteem, honor, upgrade

ارجاع به لغت dishonor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dishonor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dishonor

لغات نزدیک dishonor

پیشنهاد بهبود معانی