ننگ، ننگین کردن، آبروریزی، بیشرفی، رسوایی، نکول، بیاحترامی کردن به، تجاوز کردن به عصمت (کسی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His behavior brought dishonor to his family.
رفتار او خانوادهاش را رسوا کرد.
He considered it a dishonor to ask for money.
او درخواست پول را ننگ میدانست.
a courtier in dishonor
درباری بدنام شده
Cowardice became his dishonor.
ترسویی علت روسیاهی او شد.
Dishonoring the flag is against the law.
بیاحترامی نسبت به پرچم خلاف قانون است.
The corruption of the professors dishonored the university.
فساد استادان دانشگاه را بدنام کرد.
He gave the gardener's daughter false hopes and then dishonored her.
با وعدههای دروغ، دختر باغبان را بیسیرت کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dishonor» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dishonor