فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Sully

ˈsʌli ˈsʌli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sullied
  • شکل سوم:

    sullied
  • سوم‌شخص مفرد:

    sullies
  • وجه وصفی حال:

    sullying

معنی و نمونه‌جمله

noun adverb
آلوده شدن، لکه‌دار کردن، کثافت، آلودگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- His cruelties sullied his name.
- ظلم‌های او نامش را لکه‌دار کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sully

  1. verb soil, stain
    Synonyms:
    dirty stain spot mark smudge discolor smear defile disgrace dishonor taint contaminate debase corrupt tarnish blacken blot besmirch tar make unclean drag through the mud debauch

ارجاع به لغت sully

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sully» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sully

لغات نزدیک sully

پیشنهاد بهبود معانی