آخرین به‌روزرسانی:

Tar

tɑːr tɑː

شکل جمع:

tars

معنی و نمونه‌جمله‌ها

قیر، قیر مالیدن به، قیر زدن، (. vt ): برانگیخته، خشمگین کردن، آزردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Some tobaccos have a lot of tar and nicotine.

میزان جرم و نیکوتین برخی توتونها زیاد است.

Tar the base of the walls thoroughly.

پایه‌ی دیوارها را خوب قیر‌اندود کن.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tar

  1. noun a viscous liquid
    Synonyms:
    resin asphalt pitch distillate coal-tar mineral pitch roofing cement wood tar lignite tar
  1. noun a sailor
    Synonyms:
    sailor seaman mariner seafarer jack salt sea dog navy man gob navigator jack-tar old-salt seadog blue jacket middy limey (British) waterdog pitch asphalt barnacle

Collocations

tar and feather

(روش شکنجه و اعدام در گذشته) قیرمالی کردن بدن برهنه و پرچسباندن به آن

Idioms

tarred with the same brush

دارای عیوب و نواقص مشابه، از یک قماش

سوال‌های رایج tar

شکل جمع tar چی میشه؟

شکل جمع tar در زبان انگلیسی tars است.

ارجاع به لغت tar

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tar

لغات نزدیک tar

پیشنهاد بهبود معانی