شکل جمع:
tarsقیر، قیر مالیدن به، قیر زدن، (. vt ): برانگیخته، خشمگین کردن، آزردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Some tobaccos have a lot of tar and nicotine.
میزان جرم و نیکوتین برخی توتونها زیاد است.
Tar the base of the walls thoroughly.
پایهی دیوارها را خوب قیراندود کن.
(روش شکنجه و اعدام در گذشته) قیرمالی کردن بدن برهنه و پرچسباندن به آن
دارای عیوب و نواقص مشابه، از یک قماش
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tar» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tar