آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ آذر ۱۴۰۳

    Salt

    sɒːlt sɔːlt

    گذشته‌ی ساده:

    salted

    شکل سوم:

    salted

    سوم‌شخص مفرد:

    salts

    وجه وصفی حال:

    salting

    شکل جمع:

    salts

    معنی salt | جمله با salt

    noun uncountable A1

    غذا و آشپزی نمک

    salt, نمک
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    He forgot to add salt to the soup.

    فراموش کرد به سوپ نمک بزند.

    You have put too much salt in the food.

    خیلی به خوراک نمک زده‌ای.

    noun countable

    شیمی نمک (نوعی ترکیبی یونی که از واکنش بین یک اسید و یک باز به دست می‌آید)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The chemist studied the properties of various salts.

    شیمی‌دان خواص نمک‌های مختلف را بررسی کرد.

    The chemist mixed two salts together to create a new compound.

    شیمی‌دان این دو نمک را با هم مخلوط کرد تا ترکیب جدیدی ایجاد کند.

    adjective

    حاوی نمک، نمکی، نمک‌دار

    A salt solution can help preserve food for longer periods.

    محلول نمک‌دار می‌تواند به حفظ خوراکی برای مدت طولانی‌تری کمک کند.

    Please prepare a salt solution for the electrolysis experiment.

    لطفاً محلول نمکی را برای آزمایش الکترولیز آماده کنید.

    adjective

    شور

    The fries tasted too salt for my liking.

    طعم سیب‌زمینی سرخ‌شده برای من خیلی شور بود.

    The salt popcorn was the perfect snack for movie night.

    پاپ‌کورن شور میان‌وعده‌ای عالی برای شب فیلم بود.

    adjective

    غذا و آشپزی نمک‌سود

    The deli served delicious salt beef sandwiches for lunch.

    او برای ناهار ساندویچ‌های خوشمزه‌ی گوشت گاو نمک‌سود را سرو کرد.

    I bought a piece of salt cod.

    یک تکه ماهی کاد نمک‌سود خریدم.

    adjective

    پر از آب‌نمک

    We went for a swim in a salt pond.

    رفتیم توی حوض پر از آب‌نمک شنا کنیم.

    I love the peacefulness of a salt pond.

    آرامش حوض پر از آب‌نمک را دوست دارم.

    verb - transitive

    غذا و آشپزی نمک زدن، نمک اضافه کردن

    I always salt my steak before grilling.

    همیشه قبل از کباب کردن استیکم به آن نمک می‌زنم.

    The recipe calls for you to salt the eggplant slices before roasting them.

    در این دستور پخت آمده است که به برش‌های بادمجان قبل از تفت دادن نمک بزنید.

    verb - transitive

    نمک پاشیدن روی (جاده و غیره)

    I need to salt the sidewalk before it freezes over again.

    قبل از اینکه پیاده‌رو دوباره یخ بزند، باید روی آن نمک بپاشم.

    They hired someone to salt their driveway during the winter months.

    آن‌ها شخصی را استخدام کردند تا در ماه‌های زمستان، راه اختصاصی آن‌ها را نمک‌پاشی کند.

    abbreviation noun uncountable

    سیاست سالت (گفت‌وگوهای محدودسازی جنگ‌افزار راهبردی) (بین ایالات متحده‌ی آمریکا و شوروی)

    SALT was a significant step towards arms control during the Cold War.

    سالت گام مهمی برای کنترل تسلیحات در طول جنگ سرد بود.

    The SALT process paved the way for future arms control negotiations and treaties.

    فرایند سالت راه را برای مذاکرات و معاهدات آتی کنترل تسلیحات هموار کرد.

    noun

    مجازی مزه، نمک

    Her wit added a pinch of salt to the conversation.

    شوخ‌طبعی او کمی مزه به گفت‌وگو افزود.

    The speaker's dry wit added just the right amount of salt to his presentation.

    شوخ‌طبعی سخنران به اندازه‌ی کافی به سخنرانی او نمک اضافه کرد.

    noun countable

    ملوان

    Many salts prefer a life at sea over one on land.

    بسیاری از ملوانان زندگی در دریا را به زندگی روی خشکی ترجیح می‌دهند.

    The salt told stories of his adventures at sea.

    ملوان داستان‌هایی از ماجراهای خود در دریا تعریف کرد.

    verb - transitive

    غذا و آشپزی نمک‌سود کردن، در نمک خواباندن، در آب‌نمک گذاشتن

    I salted the fish.

    ماهی را نمک‌سود کردم.

    I salted the beef for four hours.

    گوشت گاو را چهار ساعت در نمک خواباندم.

    verb - transitive

    مجازی مزه‌دار کردن، بامزه کردن، چاشنی کردن

    She salted her speech with quotations from S'adi.

    با نقل اشعار سعدی به سخنرانی خود چاشنی زد.

    The author expertly salted the novel.

    نویسنده رمان را استادانه مزه‌دار کرد.

    verb - transitive

    غنی جلوه دادن، باارزش جلوه دادن (معدن و غیره)

    The cunning miners decided to salt the mine.

    معدنچیان حیله‌گر تصمیم گرفتند معدن را غنی جلوه دهند.

    In order to deceive potential investors, the unscrupulous company resorted to salting the mine.

    به‌منظور فریب سرمایه‌گذاران احتمالی، این شرکت بی‌وجدان به باارزش جلوه دادن معدن متوسل شد.

    adjective

    قدیمی شهوت‌برانگیز

    His salt words were enough to make her blush.

    نگاه شهوت‌برانگیز در چشمانش امیال نفسانی او را آشکار می‌کرد.

    Her salt gaze made him blush.

    نگاه شهوت‌برانگیزش باعث شد گلگون شود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد salt

    1. noun seasoning
      Synonyms:
      spice flavor condiment taste flavoring relish savor zest sodium chloride brine alkali

    Phrasal verbs

    salt away (or down)

    1- در نمک خواباندن، نمک سود کردن 2- (عامیانه) اندوختن (به‌ویژه پول)، کنار گذاشتن

    salt out

    با افزودن ملح محلول را تجزیه یا ته‌نشین کردن

    Idioms

    above (or below) the salt

    در صدر میز (یا در پایین میز)، در مقام شامخ (یا در مقام پایین)

    salt of the earth

    (انجیل) صالح و خوب، نیکومنش

    with a grain of salt

    با شک و تردید، با بدبینی

    با بدبینی، با ناباوری، با شک و تردید

    worth one's salt

    دارای ارزش کافی (در مقابل مزدی که می‌گیرد یا در برابر هزینه‌ی آن)

    مستحق حقوق و مزایایی که می‌گیرد، زبده، کارآمد

    rub salt on someone's wounds

    روی زخم کسی نمک پاشیدن، دردکسی را بیشتر کردن

    Idioms بیشتر

    with a pinch of salt

    با احتیاط، با دیرباوری

    take something with a grain of salt

    (چیزی را) به‌آسانی باور نکردن، به‌آسانی نپذیرفتن، با شک و تردید نگاه کردن

    سوال‌های رایج salt

    معنی salt به فارسی چی میشه؟

    نمک (Salt) یک ماده معدنی است که به‌طور عمده از ترکیب سدیم و کلر تشکیل شده و فرمول شیمیایی آن NaCl است. این ماده به عنوان یک ادویه و نگه‌دارنده طبیعی غذا در بسیاری از فرهنگ‌ها و آشپزخانه‌ها استفاده می‌شود. در ادامه به بررسی معانی، کاربردها و نکات جالب درباره نمک می‌پردازیم.

    تاریخچه و فرهنگ

    نمک یکی از قدیمی‌ترین مواد مورد استفاده بشر است. در گذشته، نمک به عنوان یک کالای با ارزش تلقی می‌شد و حتی در برخی جوامع، به عنوان پول مورد استفاده قرار می‌گرفت. واژه "نمک" در زبان‌های مختلف ریشه‌های تاریخی عمیقی دارد و در ادبیات و فرهنگ‌های مختلف به نمک به عنوان نمادی از دوستی و وفاداری اشاره شده است. در بسیاری از فرهنگ‌ها، نمک به عنوان یک عنصر مقدس شناخته می‌شود.

    کاربردهای غذایی

    نمک یکی از اصلی‌ترین مواد افزودنی در آشپزی است. این ماده طعم غذاها را تقویت کرده و به حفظ و نگهداری غذا کمک می‌کند. نمک به کاهش رشد باکتری‌ها و میکروب‌ها در غذاهای مختلف کمک می‌کند و به همین دلیل در فرآیندهایی مانند ترشی‌زنی و کنسروسازی به کار می‌رود. همچنین نمک در تهیه بسیاری از غذاهای سنتی و محلی نقش کلیدی دارد.

    کاربردهای غیر غذایی

    علاوه بر کاربردهای غذایی، نمک در صنایع مختلف نیز کاربرد دارد. در صنعت شیمیایی، نمک به عنوان یک ماده اولیه برای تولید محصولات مختلفی مانند کلر و سدیم استفاده می‌شود. همچنین در صنعت داروسازی برای تولید داروها و همچنین در درمان آب‌درمانی استفاده می‌شود.

    جنبه‌های بهداشتی

    استفاده بیش از حد از نمک می‌تواند به مشکلات سلامتی منجر شود. مصرف زیاد نمک می‌تواند باعث افزایش فشار خون، بیماری‌های قلبی و مشکلات کلیوی شود. به همین دلیل، توصیه می‌شود که مصرف نمک را محدود کرده و از انواع نمک‌های طبیعی و کم‌سدیم استفاده کرد.

    نکات جالب

    - نمک در طبیعت به‌صورت بلورهای شفاف و سفید رنگ وجود دارد و در برخی مناطق، مانند دریاچه‌های نمکی یا معادن نمک، به‌وفور یافت می‌شود.

    - یکی از شکل‌های نمک، "نمک دریا" است که از تبخیر آب دریا به‌دست می‌آید و به دلیل وجود مواد معدنی اضافی طعم و خواص متفاوتی دارد.

    - در برخی فرهنگ‌ها، نمک به عنوان یک عنصر محافظ شناخته می‌شود و در مراسم‌های خاصی برای دور کردن ارواح منفی یا بدی‌ها استفاده می‌شود.

    گذشته‌ی ساده salt چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده salt در زبان انگلیسی salted است.

    شکل سوم salt چی میشه؟

    شکل سوم salt در زبان انگلیسی salted است.

    شکل جمع salt چی میشه؟

    شکل جمع salt در زبان انگلیسی salts است.

    وجه وصفی حال salt چی میشه؟

    وجه وصفی حال salt در زبان انگلیسی salting است.

    سوم‌شخص مفرد salt چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد salt در زبان انگلیسی salts است.

    ارجاع به لغت salt

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «salt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/salt

    لغات نزدیک salt

    • - salsa
    • - salsify
    • - salt
    • - salt away
    • - salt away (or down)
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    log on loki long-distance long opening hours longtime merci merciful metrical mildly missy needless newsstand nexus nighttime nighty-night میلیونر قورباغه موذن ایتالیا ضامن ضمانت ضمانت کردن ضمانت‌نامه تضمین تضمین کردن رضایت‌نامه عزم عزیمت عزیمت کردن متملق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.