گذشتهی ساده:
saltedشکل سوم:
saltedسومشخص مفرد:
saltsوجه وصفی حال:
saltingشکل جمع:
saltsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
1- در نمک خواباندن، نمک سود کردن 2- (عامیانه) اندوختن (بهویژه پول)، کنار گذاشتن
با افزودن ملح محلول را تجزیه یا تهنشین کردن
در صدر میز (یا در پایین میز)، در مقام شامخ (یا در مقام پایین)
(انجیل) صالح و خوب، نیکومنش
با شک و تردید، با بدبینی
با بدبینی، با ناباوری، با شک و تردید
دارای ارزش کافی (در مقابل مزدی که میگیرد یا در برابر هزینهی آن)
مستحق حقوق و مزایایی که میگیرد، زبده، کارآمد
روی زخم کسی نمک پاشیدن، دردکسی را بیشتر کردن
با احتیاط، با دیرباوری
take something with a grain of salt
(چیزی را) بهآسانی باور نکردن، بهآسانی نپذیرفتن، با شک و تردید نگاه کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «salt» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/salt